سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلوه معشوق

خطبه آتشین صدیقه کبری علیها سلام در دفاع از حریم ولایت

خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها درمسجد و پاسخ ابوبکر به ایشان


خطبه حضرت زهرا سلام الله علیهاپاسخ ابوبکر به دختر پیغمبر

«اطلع الشیطان راسه من مغرزه صارخا لکم فوجدکم لدعائه مستجیبین‏» (1)  «از خطبه دختر پیغمبر»

در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز دادخواهى بود. هر کس از صاحب قدرتى شکایتى داشت، هر کس حقى را از دست داده بود، هر کس از حاکم یا زمامدار، رفتارى دور از سنت پیغمبر مى‏دید، شکوه خود را بر مسلمانان عرضه مى‏کرد، و آنان مکلف بودند تا آنجا که مى‏توانند او را یارى کنند و حق او را بستانند.
از دختر پیغمبر حقى را گرفته و با گرفتن این حق سنتى را شکسته بودند. او مى‏دید نزدیک است ‏حکومت در اسلام، رنگ نژاد و قبیله را به خود بگیرد (کارى که سى سال بعد صورت گرفت). مهاجران که از تیره قریش‏اند انصار را از صحنه سیاست ‏بیرون راندند. انصار که خود یاوران پیغمبر بودند، پس از وى خواهان زمامدارى گشتند. قریش در دوره پیش از اسلام خود را عنصرى ممتاز مى‏دانست و امتیازاتى براى خویش پدید آورد. با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفت. اکنون این مردم بار دیگر گردن افراشته‏اند و ریاست مسلمانان را حق خود مى‏دانند، آنهم نه بر اساس امتیازات معنوى چون علم، تقوى و عدالت ‏بلکه تنها بدین جهت که از قریش‏اند. دختر پیغمبر (ع) نمى‏توانست ‏برابر این اجتهادها یا بهتر بگوئیم نوآورى‏ها، آرام و یا خاموش بنشیند. باید مسلمانان را از این سنت‏شکنى‏ها برحذر دارد، اگر پذیرفتند چه بهتر و اگر نه  نزد خدا معذور خواهد بود.

این بود که خود را براى طرح شکایت در مجمع عمومى آماده ساخت. در حالیکه جمعى از زنان خویشاوندش گرد وى را گرفته بودند، روانه مسجد شد. نوشته‏اند:   چون به مسجد مى‏رفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیغمبر مى‏ماند. ابوبکر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. میان فاطمه (ع) و حاضران چادرى آویختند. دختر پیغمبر نخست ناله‏اى کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند، سپس لختى خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش‏ها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز کرد (2).

این سخنرانى، تاریخى، شیوا، بلیغ، گله‏آمیز، ترساننده و آتشین است. قدیمترین سند که نویسنده این کتاب در دست دارد، و این خطبه در آن ضبط شده کتاب «بلاغات النساء» گرد آورده ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى متولد 204 و متوفاى 280 هجرى قمرى است.

کتاب او چنانکه از نامش پیداست مجموعه‏اى از خطبه‏ها، گفته‏ها و شعرهاى زنان عرب در عهد اسلامى است. کتاب با خطبه‏اى نکوهش آمیز از عایشه دختر ابى بکر آغاز مى‏شود، و دومین خطبه از آن گفتار زهرا (ع) است.

احمد بن ابى طاهر این خطبه را به دو صورت و با دو روایت ضبط کرده است، اما در سندهاى متاخر از او هر دو فقره در هم آمیخته است و خطبه به یک صورت که شامل هر دو قسمت است دیده مى‏شود.  نویسنده در رعایت کلمات او نوشته احمد بن ابى طاهر و در رعایت ترتیب متن، از کشف الغمه نوشته على بن عیسى اربلى متوفاى 693 هجرى قمرى پیروى کرده است.

درباره سند و متن این خطبه از دیر باز (سالها پیش از احمد بن ابى طاهر) گفتگوها رفته است. احمد بن ابى طاهر گوید: 

به ابوالحسن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب گفتم:  مردم گمان دارند این خطبه با چنین بلاغت از آن فاطمه نیست و بر ساخته ابو العیناء است.

وى در پاسخ گفت: 

من پیرمردان آل ابو طالب را دیدم که این خطبه را از پدران خود روایت مى‏کردند، و به فرزندان خویش تعلیم مى‏دادند.

پدر من از جدم این خطبه را از دختر پیغمبر روایت کرده است. بزرگان شیعه پیش از آنکه جد ابو العیناء متولد شود، آنرا روایت مى‏کردند و به یکدیگر درس مى‏دادند. سپس گفت: 

چگونه آنان خطبه فاطمه را انکار مى‏کنند و خطبه عایشه را به هنگام مرگ پدرش مى‏پذیرند. (3)

ابن ابى الحدید نیز این گفتگو را به همین صورت از سید مرتضى و او از مرزبانى و او به اسناد خود از عبید الله پسر احمد بن ابى طاهر آورده است (4).

چنانکه دیدیم به نقل مؤلف بلاغات النساء (در هر سه نسخه کتاب که در دست نویسنده است)(5)این گفتگو بین او و ابوالحسن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب رخ داده.

لیکن پذیرفتن این روایت‏ با این سند، دشوار مى‏نماید، بلکه غیر قابل قبول است. زید بن على بن الحسین به سال یکصد و بیست و دو شهید شده و احمد بن ابى طاهر چنانکه نوشتم به سال 204 هجرى قمرى بدنیا آمده پس نمى‏توان گفت او چنین پرسشى را از زید بن على بن حسین (ع) کرده است.

مسلما نویسندگان حدیث را در ضبط سند سهوى دست داده است. تا آنجا که تتبع کرده‏ام تنها عالم رجالى معاصر آقاى شیخ محمد تقى شوشترى این اشتباه را دریافته و نوشته است این گفتگو بین احمد بن ابى طاهر و زید بن على بن الحسین بن زید است (6)و مؤید این نظر این است که مؤلف بلاغات النساء در جاى دیگر کتاب خود حدیثى از زید بن على بن حسین بن زید العلوى آورده و این هر دو زید یکى است (7).

و شگفت است که چنین اشتباه در دو چاپ بلاغات النساء باقى مانده و شگفت‏تر اینکه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نیز راه یافته است.

به هر حال این خطبه گذشته از این سند قدیمى در کتاب‏هاى معتبر علماى شیعه و سنت و جماعت ضبط است.

گمان دارم بعض نویسندگان سیرت و محدثان سنت و جماعت (اگر خداى نخواسته دستخوش هواى نفس نشده‏اند) از آن جهت چنین خطبه‏اى را بر ساخته دانسته‏اند، که فراوان از آرایش‏هاى لفظى و معنوى و مخصوصا صنعت سجع برخوردار است. اینان مى‏پندارند هر گاه سخنرانى در جمع مردم خطبه بخواند، گفتار او نثر مرسل خواهد بود. بخصوص که گوینده در مقام طرح شکایت و دادخواهى باشد.

اگر موجب توهّم همین است و خرده‏گیرى اینان نه از راه حسد و کین است، باید گفت ‏حقیقت نه چنین است. در خطبه دختر پیغمبر تشبیه، استعاره و کنایه به کار رفته است. نظیر چنین صنعت‏هاى لفظى و معنوى را در گفتارهاى کوتاه صحابه و مردم حجاز در صدر اسلام، فراوان مى‏بینیم، چه رسد به خانواده پیغمبر. از صنعت‏هاى لفظى، موازنه، ترصیع، تضاد و بیشتر از همه سجع در این سخنرانى موجود است.

هنر سجع گوئى در خاندان پیغمبر امرى طبیعى بوده است. ما مى‏دانیم پیش از اسلام سخن به سجع گفتن در مکه رواج داشت.  نخستین دسته از آیات مکى قرآن کریم فراوان از این صنعت‏ برخودار است.

دختر پیغمبر و شوى او على بن ابى طالب و فرزندان او به حکم وراثت، و نیز تحت تاثیر آیه‏هاى قرآن به سجع گوئى خو گرفته بودند.

در خطبه‏هاى على علیه السلام کمتر عبارتى را مى‏بینیم که مسجع نباشد. فرزندان او نیز چنین بوده‏اند. هنگامى که زینب (ع) در مجلس پسر زیاد به زشت‏گوئى او پاسخ مى‏داد گفت: 

-«مهتر ما را کشتى!   از خویشانم کسى نهشتى!   نهال ما را شکستى!   ریشه ما را از هم گسستى!   اگر درمان تو این است آرى چنین است‏»!  . (8)

ابن زیاد گفت ‏«سخن به سجع مى‏گوید؛ پدرش نیز سخن‏هاى مسجع مى‏گفت.» گذشته از خاندان هاشم بیشتر مردان و زنان تیره عبد مناف نیز از این هنر برخوردار بودند. روزى که معاویه مى‏خواست فرزندش یزید را نامزد خلافت کند از عبد الله پسر زبیر پرسید چه میگوئى؟ پاسخ داد: 

-فاش میگویم نه در نهان. آنرا که راست گوید برادرت بدان. پیش از آنکه پشیمان شوى بیندیش!   و نیک بنگر آنگاه قدم نه فرا پیش!   چه پیش از قدم نهادن نگریستن باید، و پیش از پشیمان شدن اندیشیدن شاید. معاویه خندید و گفت روباه مکارى در پیرى سجع گفتن آموخته‏اى نیازى بدین سجع دراز نیست. (9)

بارى نویسنده کوشیده است در برگردان این خطبه به نثر فارسى تا آنجا که میتواند هنرهاى لفظى و معنوى را نگاهدارد. مخصوصا هنر سجع را تا حد ممکن رعایت کرده است و اگر در فقره‏هائى از ترجمه لفظ به لفظ منصرف شده به خاطر رعایت این ظرافت‏ها بوده است:  <**ادامه مطلب...**>