بر جان اجل دارد کمین
اینک قیامت می رسد من با تو میگویم خبر
هر روز عمرت کم شود جرم و گناهت بیشتر
صحن زمین میدان تو هفت آسمان ایوان تو
منزلگهت کیوان تو ؛هستی تو از خود بی خبر
هر کس که با ایمان بود دنیا بر او زندان بود
در روز و شب ترسان بود می سازد او زاد سفر
بر جان اجل دارد کمین دشمن همی جوشد ز کین
همچون سلیمان با نگین باید که باشی دادگر ...
نیکی همی کن بد مکن یک کار بر خود صد مکن
زنهار حق را رد مکن از یار بد می کن حذر خواجه عبدالله انصاری
هر روز عمرت کم شود جرم و گناهت بیشتر
صحن زمین میدان تو هفت آسمان ایوان تو
منزلگهت کیوان تو ؛هستی تو از خود بی خبر
هر کس که با ایمان بود دنیا بر او زندان بود
در روز و شب ترسان بود می سازد او زاد سفر
بر جان اجل دارد کمین دشمن همی جوشد ز کین
همچون سلیمان با نگین باید که باشی دادگر ...
نیکی همی کن بد مکن یک کار بر خود صد مکن
زنهار حق را رد مکن از یار بد می کن حذر خواجه عبدالله انصاری