ارتداد یعنی چه و فلسفه مجازات مرتد چیست؟
ارتداد یعنی چه و فلسفه مجازات مرتد چیست؟
در قلمرو حقوق و آزادىهاى مذهبى، مسئله «ارتداد»، از مهمترین و حساسترین موضوعات شمرده مىشود. براى آشنایى با آن، ابتدا به بیان چیستى، عوامل و اقسام ارتداد و سپس به بیان حکم و فلسفه آن خواهیم پرداخت.
«ارتداد» که از واژه «رد» گرفته شده، در لغت به معناى «بازگشت» است. در فرهنگ دینى، بازگشت به کفر، «ارتداد و ردّه» نامیده مىشود. البته مسئله ارتداد و احکام جزایى مترتب بر آن، به اسلام اختصاص ندارد. در برخى از ادیان دیگر و مذاهب بزرگ نیز هر گاه کسى از دینِ برگزیده و منتخب روى گرداند، کافر به شمار مىآید و بدان سبب که از دین سابق برگشته، مرتد خوانده و مجازات مىشود.
انواع مرتد
در فقه اسلامى مرتد دو نوع است و هر یک احکامى جداگانه دارد:
1. مرتد فطرى: کسى است که پدر یا مادرش، هنگام انعقاد نطفه وى مسلمان بودهاند و او بعد از بلوغ، آیین اسلام را پذیرفته و سپس به کفر روى آورده است؛ مانند سلمان رشدى که پدرش مسلمان بوده است. برخى از فقها مانند شهید ثانى در «مسالک الافهام» اسلام حکمى به علاوه کفر بعد از بلوغ را براى تحقق مرتد فطرى کافى دانستهاند. منظور از اسلام حکمى این است که فرزند نابالغ از جهت اسلام و کفر تابع پدر و مادر است. پس اگر حداقل یکى از آن دو مسلمان باشند. فرزند نیز در حکم مسلمان است، ولى نظر غالب فقها مخالف این است و اسلام حکمى را براى جریان حکم ارتداد کافى نمىدانند.
2. مرتد ملى: کسى است که پدر و مادرش، هنگام انعقاد نطفه وى کافر بودهاند و او بعد از بلوغ، اظهار کفر کرده است. سپس مسلمان شده و بعد از آن به کفر باز گشته است.
برخى از فقها کفر پدر یا مادر، هنگام ولادت طفل را شرط دانستهاند؛ نه هنگام انعقاد نطفه.
مجازات ارتداد
اگر مرتد فطرى مرد باشد، علاوه بر برخى از احکام مدنى ـ مانند فسخ پیمان نکاح و جدایى از همسر بدون نیاز به طلاق و تقسیم اموال بین ورثه ـ به اعدام محکوم است. مرتد ملى را به توبه و بازگشت به اسلام دعوت مىکنند و سه روز (و به گفته برخى از فقها مانند شیخ طوسى به قدر لازم) مهلت مىدهند. اگر در این مدت توبه کرد، آزاد مىشود؛ و گرنه به اعدام محکوم مىگردد.
زن مرتد، از هر نوع که باشد کشته نمىشود. او را به توبه فرا مىخوانند، چنانچه توبه کرد، آزادش مىکنند؛ و گرنه در زندان باقى مىماند، هنگام نماز تازیانه مىخورد و در تنگناى معیشتى قرار مىگیرد تا توبه کند.
موضوع ارتداد و آثار حقوقى آن در شریعت و فقه اسلام، به اندازهاى روشن و بدیهى است که درباره اصل حکم کمترین تردیدى وجود ندارد و همه مذاهب فقهى، آن را پذیرفتهاند؛ هر چند در جزئیات آن اختلاف نظرهایى دیده مىشود.
ماهیت جرم ارتداد
هر جرم از سه عنصر قانونى، مادى و روانى تشکیل مىشود.
1. عنصر قانونى؛ یعنى، «جرم شناختهشدن در قانون». هیچ عملى جرم نیست؛ مگر اینکه قبلاً قانونى آن فعل یا ترک آن را جرم شناخته و برایش مجازات تعیین کرده باشد.
2. عنصر مادى؛ یعنى، عنصر خارجى، ملموس و محسوس که به سبب آن ارتداد عینیت مىیابد. به عبارت دیگر، اظهار موجبات ارتداد، عنصر مادى این پدیده به شمار مىآید. البته ارتداد با انکار قلبى حاصل مىشود؛ ولى آنچه مجازات دنیوى بر آن مترتب مىگردد، ارتدادى است که با گفتار یا رفتار اظهار شود (مانند سخنرانى، نوشتن کتاب، مقاله و ...) . ارتداد تا وقتى ابراز نشود، جرم حقوقى نیست و کسى حق تحقیق و تفحص و تفتیش عقاید ندارد. افزون بر این، اگر مسلمانى اظهار کفر کند و پس از آن، مدعى شود تحت فشار یا اکراه به چنین کارى مبادرت ورزیده است ـ چنانچه احتمال آن وجود داشته باشد ـ ادعایش پذیرفته مىشود.
3. عنصر روانى؛ یعنى، قصد مجرمانه داشتن. برخى از آیات قرآن نشان مىدهد: ارتداد به عنوان یک جریان فتنهانگیز براى ایجاد تزلزل در باورهاى دینى مسلمانان، از سوى دشمنان داخلى و خارجى مطرح بوده است.
عامل دیگر هوا و هوس برخى از مسلمانان سست ایمان است. شیطان این کار ناروا را نزد آنان خوب جلوه مىدهد و از جاهطلبى و دیگر مطامع پست دنیوى، براى فریفتن و پیوند زدنشان با دشمنان بهره مىبرد! چه بسا بتوان به واسطه قرینهها و شواهد مذکور در این آیات، مجازات مورد نظر در روایات را به وجود آثار اجتماعى بر ارتداد افراد مقید دانست؛ یعنى، هر گاه کسى که از دین خارج شده، با تبلیغ ارتداد خود، در اذهان عمومى تردید و شبهه پدید آورد و روحیه ایمانى جامعه را تضعیف کند، با مجازات روبهرو مىشود.
فلسفه مجازات مرتد
قبل از بیان چرایى سختگیرى اسلام درباره ارتداد، توجه به چند نکته ضرورى است:
یک. کرانمندى خرد بشرى
احکام دینى تابع مصالح و مفاسد واقعى انسانهاست و حکم ارتداد نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ اما خرد بشرى تا چه اندازه قادر به پردهبردارى از علل و فلسفه احکام است؟ بدون شک دانش بشرى کرانمند و محدود است و در عین پیشرفتهاى خیرهکنندهاش، در برابر موج عظیمى از مجهولات و نادانستهها دست و پا مىزند و به قصور خویش اعتراف مىکند. بنابراین اگراز دستیابى به فلسفه حکمى الهى ناتوان شود ـ با توجه به اینکه آن حکم از سوى خداى حکیم، خیرخواه و داناى مطلق صادر شده است ـ در برابر آن سر تسلیم فرود مىآورد؛ چه رسد که حکمتهاى مختلفى، در رابطه با حکم مجازات مرتد روشن شده است. البته نباید پنداشت که این امور، علت نهایى و اساسى این حکم مىباشند؛ بلکه چه بسا مسئله علتهاى دیگرى داشته باشد که همچنان از دسترس عقل به دور است.
دو. حق الهى و حقوق طبیعى انسان
در تفکر اومانیستى غرب جدید، انسان جایگزین خدا شده و محور همه ارزشها قلمداد مىشود. در این نظام، معیار حقانیت و مشروعیت هر قانون و حکومتى، خواست مردم است.
از این رو، انسان، حاکم مطلق بر سرنوشت خویش است و هیچ کسِ دیگر، حتى خداى متعال، حق ندارد براى او تصمیم بگیرد. به همین سبب، اومانیسم به لیبرالیسم و اباحهگرى مىانجامد. بر این اساس، همجنس بازى به همان اندازه مقدس، قابل دفاع و از حقوق طبیعى انسان قلمداد مىشود که حق پرستش خداى متعال در عقاید مذهبى مقدس و قابل دفاع است. و چون حق پرستش خدا این قدر بىارزش شمرده مىشود، تغییر مذهب تابع سلیقه افراد و مطلقاً آزاد و کسى حق ندارد از آن جلوگیرى کند.
اما در فرهنگ اسلامى، بنیانهاى اصلى ساختار فکرى، بر پایه خردمندى بشر نهاده شده و همواره انسانها به بهرهگیرى از فروغ عقل و تعالىِ اندیشه و جدال فکرى صحیح سفارش شدهاند. از این رو، بزرگترین خیانت به بشر، آن است که با فتنهانگیزى فضاى فکرى جامعه را آلوده ساخته و اذهان عمومى را در تشخیص حق و باطل مشوش کرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانى و تبلیغاتى علیه اسلام و مسلمانان، سدّى مستحکم به شمار مىآید. دولت اسلامى، همان گونه که موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر، آفتزدایى کند و آب سالم براى مردم فراهم آورد؛ وظیفه دارد در صورت مسمومیت یا آلودگى فضاى فکرى جامعه و شیوع عقاید گمراهکننده، در جهت سالمسازى آن بکوشد.
از طرف دیگر نمىتوان از منظر حقوق بشر، بر این مسئله خرده گرفت؛ چرا که حقوق طبیعى انسانها، مربوط به حوزه مناسبات انسانى است؛ یعنى این حقوق بیانگر رابطه انسانها با یکدیگر است که نسبت به هم تعدّى نکنند. اما اگر شخصى در برابر خدا و دین خدا، ستیزهگرى کند، خداوند حق دارد حیات بخشیده شده به چنین شخصى را سلب کند. از این رو حکم ارتداد در حوزه مناسبات انسانى، قرار نمىگیرد تا نقض حقوق بشر به شمار آید؛ بلکه از حقوق و حدود الهى است.
سه. فرق دینگرایى و دینگریزى
آزادى در پذیرش دینِ حق، مستلزم آزادى در وانهادن آن نیست. بنابراین اگر گفته شود: «کسى که حق دارد دینى را اختیار کند، چرا حق ندارد دینى را وانهد؟» پاسخ روشنى دارد؛ یعنى:
1ـ اگر مقصود از وانهادن دین، فرونهادن دین منسوخ و باطل و گرایش به دین حق است؛ چنین حق، بلکه تکلیفى وجود دارد و منع از آن به هیچ روى جایز نیست.
2ـ اگر مقصود این است که پذیرش دین حق و وانهادن آن، یکسان است و آدمى در برابر هر دو حق مساوى دارد، سخنى گزاف و باطل است. در این گمانه حقیقتپذیرى و باطلگرایى یکسان انگاشته شده و تکلیف انسان در پیشگاه خداوند به باد فراموشى سپرده شده است. واقع آن است که پذیرش دین حق، رهرَوى به سوى حقیقت و هدایت و سعادت جاودان است و وجود چنین حق یا تکلیفى، بسیار معقول و مورد تأکید دین است. اما گریز از اسلام، ره سپردن به سوى تباهى و ضلالت است و جز زیان و خسران، ثمرى در پى ندارد. از این رو منع از آن کاملاً خردپذیر و منطقى است. بلى اگر کسى بر اثر شبهه اعتقادى و گمان برترى دین دیگر، منحرف شود. مسئله صورت دیگرى دارد و بر اساس برخى از فتاوا از شمول حکم ارتداد خارج شده و به او فرصت مطالعه و تحقیق بیشتر داده مىشود.
افزون بر آن از منظر حقوقى، کسى که آزادانه و با شعور و آگاهى ـ آن چنان که اسلام خواسته است ـ این دین را مىپذیرد و بر همه جوانب آن گردن نهاده و ملتزم مىشود؛ تعهّدى در برابر اسلام سپرده که پیش از مسلمان شدن، چنین تعهدى نداشته است. بنابراین همان طور که اجراى دیگر حدود اسلامى پس از مسلمان شدن، مغایر با آزادى مذهبى نیست و نمىتوان خرده گرفت که «پیش از اسلام روزه خوارى علنى جایز بود و حد نداشت، پس چرا پس از آن چنین محدودیتهایى پدید آمد»؛ در مورد حکم ارتداد نیز همین مسئله جارى است.
راز سختگیرى
1. مصلحت شخصى مرتد و جامعه
احکام اسلامى همه بر اساس مصالح واقعى انسانهاست. انسان نیز موجودى دو بعدى، جاودان و پس از این جهان داراى حیات جاوید اخروى است. بنابراین آنچه انسان را از سعادت ابدى باز دارد، موجب خسران اوست و آنچه او را از عذاب و رنج ابد رها سازد و نیک فرجامى او را موجب شود، خیر برین است. انسان مرتدى که از راه خدا و پیامبر(ص) گریخته و یا با دین خدا به عناد برخیزد و چه بسا موجب گمراهى دیگران نیز بشود؛ هر لحظه از عمر خویش را در جهت شقاوت و تیره بختى افزونتر سپرى و رنج و عذاب بیشترى را براى خود ذخیره مىکند. بنابراین دوام حیات چنین عنصرى هم براى خود زیان بار است و هم براى جامعه. مجازات اسلامى نیز از سویى نقش بازدارنده براى برخى ایفا مىکند تا در پى چنین سرنوشت شومى برنیایند؛ و چنانچه کسى بدین سو روى آورد هم خود از شقاوت افزونتر رهایى مىیابد و هم جامعه از گزند او مصون خواهد شد.
2. حفظ کیان دینى
پاسدارى از کیان اسلام و ایمان اسلامى، از چند سو مىتواند در مجازات ارتداد نقشآفرین باشد؛ از جمله:
2ـ1. بازدارى از تحقیر دین؛ دین اسلام بر شرف و حیثیت انسانها، تأکید بسزایى دارد و تحقیر انسانها را بر نمىتابد. مکتبى که چنین مرامى دارد، بدون شک اجازه نخواهد داد که دین خدا و تنها راه سعادت انسان، دستخوش تحقیر شده و اقتدار و عزت خود را از دست بدهد. از دیگر سو ناضابطهمندى ورود و خروج افراد به یک مکتب، در تحقیر آن مؤثر است و اگر به طور حساب شده و بر اساس برنامهریزىهاى دشمنان، به عنوان حربهاى کارى انجام شود، آثار تخریبى فراوانى نیز در پى دارد.
2ـ2. نبرد با جنگ تضعیف عقاید؛ قرآن مجید از گروهى یاد مىکند که پیوسته در پى تضعیف اسلام و ایجاد تزلزل در ایمان دینى جامعه نوپاى اسلامى بودند. یکى از راههایى که آنان براى بدبین کردن مردم به اسلام در پیش گرفتند، تظاهر به مسلمان بودن و پس از آن بازگشت از اسلام بود. اهل کتاب اصلىترین صحنهگردانان این جریان بودند. خداوند از این نقشه پلید پرده برداشته، مىفرماید: «دستهاى از اهل کتاب گفتند: اول روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان بیاورید و در آخر روز انکارش کنید، تا مگر از اعتقاد خویش برگردند».
در شأن نزول آیه مذکور آمده است: «عدهاى از عالمان یهود، با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان تظاهر به اسلام نمایند و در آخر روز از اسلام برگشته و وانمود کنند که ما صفات محمد(ص) را از نزدیک مشاهده کردیم؛ ولى آنچه در تورات و بیانات علماى خود شنیده بودیم، با این صفات منطبق نبوده است. این عمل باعث خواهد شد که مردم نسبت به دین اسلام تردید کرده، بگویند: وقتى اهل کتاب ـ که از ما آگاهترند ـ چنین برداشتى از اسلام و پیامبر دارند، پس اسلام دین الهى نیست».
3. پاسدارى از نظام اسلامى
مجازات مرتد با مسئله حفظ جامعه و نظام اسلامى، پیوندى وثیق و چند جانبه دارد. پارهاى از وجوه این مسئله عبارت است از:
3ـ1. حیثیت نظام اسلامى؛ آیت اللَه خامنهاى در این باره مىگوید: «علت خشم الهى بر مرتدین و کسانى که از دین خارج شدهاند، این است که اینها زندگى و عشرت دنیوى و هواى نفسانى را بر خواست معنوى و قلبى و فطرت انسانى خود و آخرت ترجیح دادند. بنابراین مسئله فقط عوض شدن اعتقاد نبوده است. مسئله این بوده که کسانى به خاطر جاذبهاى مادى و تأمین هواهاى نفسانى، حاضر شدهاند به حیثیت نظام اسلامى لطمه بزنند و به آن پشت کرده، ایمان اسلامى را رها کنند. این مقوله دیگرى است و سختگیرى اسلام در رابطه با این مقوله است».
3ـ2. پیوستگى امت؛ از مارسل بوازار ـ استاد حقوق دانشگاه ژنو ـ نقل شده است: «علت سختگیرى اسلام درباره مرتد، شاید بدان جهت باشد که در نظام حکومتى و سیستم ادارى جوامع اسلامى، ایمان به خدا صرفاً جنبه اعتقادى و درون قلبى ندارد؛ بلکه جزو بندهاى «پیوستگى امت» و پایههاى حکومت است؛ به طورى که با فقدان آن، قوام و دوام جامعه اسلامى متلاشى مىشود و مانند قتل نفس یا فتنه و فساد است که نمىتواند قابل تحمل باشد».
3ـ3. مقابله با نفوذ به قصد براندازى؛ جواز ارتداد، راه نفوذ دشمنان به اردوگاه اسلام و آگاهى یافتن از اسرار مسلمانان را باز خواهد گذاشت. لاجرم دشمنان اسلام خواهند توانست با اظهار اسلام به اردوگاه مسلمین مراجعه کرده و پس از دست یابى به مقاصد شوم خویش، از آنجا خارج گردند. خداوند از همداستانى این گروه با کافران چنین پرده برمىدارد: «شیطان اعمال کسانى را که پس از آشکار شدن راه هدایت، مرتد شدهاند در نظرشان بیاراست و در گمراهى نگاهشان داشت و این بدان سبب است که آن گروه که آیات خدا را ناخوش داشتند، مىگفتند: ما در پارهاى از کارها فرمانبر شما هستیم و خدا از رازشان آگاه است».
در حقیقت، همه نظامهاى حقوقى (و از آن جمله اسلام)، اتفاق نظر دارند که براندازى، اقدامى مجرمانه و قابل تعقیب و مجازات است و آنچه بین اسلام و قوانین امروزى تفاوت مىکند، تحلیلشان از موضوع ارتداد است که از نظر فقه اسلامى، مصداق براندازى شمرده مىشود؛ زیرا مکتب، زیربناى نظام اسلامى است و براى پاسدارى از «کیان نظام» به ناچار باید جلوى ارتداد را گرفت. اما در نظامهاى سیاسى دیگر، چون دین نقشى در نظام اجتماعى ندارد و دولت صرفاً بر مبناى قوانین بشرى شکل مىگیرد، لذا تغییر عقیده دینى، براندازى به حساب نیامده و منع قانونى ندارد. البته در آن نظامها هم نسبت به تفکرى که اساس نظم اجتماعى مقبول را مورد تهدید قرار مىدهد، چنین حساسیتى وجود دارد و با آن برخورد مىشود».
4. بازدارى از انتخاب کورکورانه
دین مبین اسلام پاسدار آزادى مذهبى است و با شعار «لا اکراه فى الدین»، از هر گونه تحمیل و اجبار در عقیده منع مىکند. اسلام دعوت خود را مبتنى بر بینش و تعقل ساخته و از دینگرایى کورکورانه و تقلیدى محض نکوهش مىکند. قرآن مجید مىفرماید: «بشارت ده بندگانم را، آن کسانى که به سخنان گوش فرا مىدارند و برترین آنها را بر مىگزینند». بنابراین، اسلام پیش از آنکه کسى را به عنوان پیرو بپذیرد؛ به او هشدار مىدهد چشم و گوش خود را باز کند و درباره آیینى که مىخواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد. چنانچه از لحاظ عمق و استدلال، روحش را قانع ساخت ـ که به یقین قانع مىسازد ـ در شمار پیروانش در آید؛ و گرنه حق دارد هر چه بیشتر دربارهاش تحقیق و بررسى کند. خداوند به پیامبر(ص) دستور مىدهد: «اگر یکى از مشرکان به تو پناهنده شد، به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود. آن گاه او را به امانگاهش برسان؛ این به جهت آن است که آنان مردمى ناآگاهند».
در پى این فرمان، فردى به نام «صفوان» خدمت پیامبر اسلام(ص) شرفیاب گردید و از آن حضرت خواست اجازه دهد تا دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند؛ شاید حقیقت و درستى آن، برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید. پیامبر(ص) فرمود: من، به جاى دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان مىدهم.
در کنار دعوت آگاهانه و انتخابگرانه، اسلام هشدار مىدهد که هرگاه حقانیت اسلام را به خوبى شناخته و مسلمان شدید، دیگر نمىتوانید از آن باز گردید! این سختگیرى، سبب مىشود که مردم، دین را امرى ساده و تشریفاتى ندانند و در پذیرش و انتخاب آن بیشتر دقت کنند. همچنین راه سودجویى را بر مغرضان و دشمنان کینهتوز اسلام مىبندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیونها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود، قرار دهند و در انظار عمومى، آن را بىاعتبار سازند. به عبارت دیگر زمینه استفاده بهینه از آزادى مذهبى و فضاى سالم براى بهرهبردارى شایسته از آن فراهم مىشود.
نویسنده حمیدرضا شاکرین با همکاری جمعی از نویسندگان