ادامه مطلب صلابت امام موسی کاظم علیه السلام 2
5- اقتدار دینى
در یکى از سالها، هارون الرشید براى انجام اعمال حجبه مکهرفت. اطرافیان خلیفه مسجدالحرام را خلوت کرده، مانع طوافدیگران شدند. در این هنگام، امام موسى بن جعفر علیه السلام در کسوت مردىکه لباس اعراب بیابانى را به تن داشت، وارد شد و بدون توجه بهامر و نهى اطرافیان خلیفه به طواف پرداخت و فرمود: اینجا مکانىاست که خداوند بین همه مردم از خلیفه و غیر خلیفه تساوى برقرارکرده است. جالب توجه این که امام در طواف جلوتر از هارون قرارگرفت و هارون شتسر امام طواف به جاى آورد. هنگام استلامحجرالاسود نیز امام قبل از هارون حجر را استلام کرد. بعد از تمامشدن اعمال، هارون که امام را نمىشناخت. گفت: این اعرابى رابیاورید تا علت کارهایش را بازگو کند. وقتى به امام عرض کردند; هارون او را خواسته است. امام فرمود: من با او کارى ندارم. اگراو کار دارد، پیش من بیاید. (7)
6- مبارزه با کاخ نشینى
روزى امام کاظم علیه السلام وارد یکى از کاخهاى هارون در بغداد شد. هارون به قصر خود اشاره کرده و با نخوت وتکبر پرسید: این قصراز آن کیست؟(هدف او از این کار آن بود که شکوه و قدرت خود رابه رخ امام بکشد.)حضرت بدون آن که کوچکترین اهمیتى به کاخ پرزرق و برق او دهد، با کمال صراحت فرمود: این خانه، خانه فاسقاناست; همان کسانى که خداوند در باره آنان مىفرماید: «به زودىکسانى را که در زمین به ناحق کبر مىورزند و هرگاه آیات الهى راببینند، ایمان نمىآورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، آن رادر پیش نمىگیرند; ولى هرگاه راه گمراهى را ببینند، آن را طىمىکنند، از آیات منصرف خواهم کرد; زیرا آنان آیات ما را تکذیبکرده، از آن غفلت ورزیدهاند.» هارون الرشید از این پاسخ سختناراحتشد و در حالى که خشم خود را به سختى پنهان مىکرد باالتهاب پرسید: پس این خانه از آن کیست؟ امام علیه السلام بىدرنگ فرمود: اینخانه ملک شیعیان و پیروان مااست، ولى دیگران آن را بازور تصاحبکردهاند. این خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلىاش گرفتهشده است و هر وقتبتواند آن را آباد سازد، پس خواهد گرفت. (8)
7- مبارزه با عوام فریبى هارون
یکى از شگردهاى تبلیغاتى دستگاه خلافت، مساله انتساب هارونبه خاندان رسالتبود و شخص هارون بر این مساله بسیار تکیهمىکرد. او روزى وارد مدینه شد و سمت قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رهسپارگردید. هنگامى که به حرم رسید و انبوه جمعیت را دید، رو به قبرپیامبر کرد و گفت: درود بر تو اى پیامبر خدا، درود برتو اىپسرعمو. او این کلمات را با صداى بلند گفت تا مردم بدانندخلیفه پسرعموى پیامبر است. در این هنگام امام هفتم علیه السلام که در آنجمع حاضر و از هدف هارون آگاه شده بود. نزدیک قبر پیامبر رفتو باصداى بلند فرمود: درود بر تو اى پیامبرخدا صلی الله علیه و آله، درود برتواى پدر. هارون از این سخن سخت ناراحتشد، رنگ صورتش تغییر یافتو بىاختیار گفت: واقعا این افتخار است. (9)
هارون نه تنها کوشش مىکرد انتساب خویش به مقام رسالت را بهرخ مردم بکشد، بلکه به وسایلى مىخواست پیامبرزادگى اینپیشوایان بزرگ را نیز انکار کند. او روزى به امام کاظم علیه السلام گفت: شما چگونه ادعا مىکنید فرزند پیامبرید در حالى که فرزندانعلى علیه السلام هستید; زیرا هرکس به جد پدرى خود منسوب مىشود، نه جدمادرى!؟ امام کاظم علیه السلام در پاسخ آیهاى را تلاوت فرمود که خداوندضمن آن مىفرماید: «... و از نژاد ابراهیم، داوود، سلیمان،ایوب، زکریا، یحیى، عیسى و الیاس را که همگى از نیکان وشایستگانند. هدایت کردیم.» آنگاه فرمود: در این آیه، عیسى ازفرزندان پیامبران پیشین شمرده شده است در صورتى که او پدرنداشت وتنها از طریق مادرش مریم نسبتش به پیامبران مىرسید. پسبه حکم این آیه، فرزندان دخترى نیز فرزند شمرده مىشوند. ما نیزبه واسطه مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها فرزند پیامبریم. (10)
در مناظره مشابه دیگرى، امام در پاسخ به این پرسش که چرا شماخود را فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله مىنامید؟ فرمود: اى هارون! اگرپیامبر زنده شود و دختر تو را براى خود خواستگارى کند، آیادخترت را به پیامبر تزویج مىکنى؟ هارون گفت: نه تنها تزویجمىکنم بلکه با این وصلتبه تمام عرب و عجم افتخار مىکنم.
امام علیه السلام فرمود: ولى این قضیه در مورد من صادق نیست. نهپیامبر صلی الله علیه و آله دختر مرا خواستگارى مىکند و نه من دخترم را به اوتزویج مىکنم; زیرا من از نسل اویم و این ازدواج حرام است; ولىتو از نسل پیامبر نیستى. (11) ادامه دارد