ارکان زندگى انسان مهذب
ارکان زندگى انسان مهذب
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، که اسوه سالکان کوى نزاهت است، قبل از هر کسى خود، متخلق به قرآن شد و آنگاه راهیان کوى تطهیر و تزکیه را به این اصل، رهبرى کرد. در جوامع روایى از برخى همسران پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله و سلم نقل شده است که خُلق آن حضرت قرآن بود:
«و کان خُلقه القرآن» (1)
و از آن جهت که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم، اسوه امت است:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة» (2 )
تلاش آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم در این است که سالکان کوى خود را متخلق به قرآن کند.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در حدیثى که خطوط اصلى زندگى انسانى مهذب را ترسیم مىکند مىفرماید:
«اربع من کن فیه کان فی نور الله الاعظم»:
اگر این چهار اصل اعتقادى و اخلاقى در یک انسان وارسته راه یابد، او در فضاى «نور اعظم» خدا زندگى مىکند و روشن است که اگر کسى در فضاى نور اعظم خدا، زندگى کند، محیط زیست او روشن است. نه خود او تیره است، نه اطراف او و کسانى که با او مربوطند در تیرگى به سر مىبرند. چنین شخصى نه تنها روشن استبلکه روشنگر جامعه و مصداق کامل
«و جعلنا له نورا یمشى به فى الناس» (3)
است. اگر ما به این امور، متخلق شویم، هنگامى که مردم ما را ببینند به یاد خدا مىافتند. گر چه ما با دیدن برخى انسانها به یاد خدا مىافتیم و این، براى ما کمال است; ولى چرا ما چنین نباشیم که مردم با دیدن ما به یاد خدا بیفتند که آن کمال برتر است؟
آن ارکان چهارگانه چنین است:
«من کانت عصمة امره شهادة ان لا اله الا الله و انی رسول الله، و من اذا اصابته مصیبة قال انا لله و انا الیه راجعون و اذا اصاب خیرا قال الحمد لله رب العالمین و اذا اصاب خطیئة قال استغفر الله و اتوب الیه» (4) .
رکن اول: این که شخص، در پناه توحید و نبوت، زندگى کند و معصوم از گزند الحاد و آسیب شرک باشد. عصمتبر دو گونه است: عصمت اصطلاحى که مخصوص انبیا و ائمه و مانند آنهاست و عصمت عام که بهره مؤمنان ناب است. کسى که در قلعه توحید و نبوت به سر ببرد، از خطر مهم، معصوم و محفوظ است. کلمه «لا اله الا الله» قلعه و حصن حصین خداست و موحد معتقد در این قلعه امن به سر مىبرد. اگر نگهبان قلعهاى، خدا باشد، چه چیزى مىتواند به متحصن در آن آسیب برساند؟ این رکن، به منزله زیربنا و سه رکن دیگر مبتنى بر این اصل زیربنایى است.
رکن دوم: این که اگر رویداد ناگوارى متوجه او شود، متاثر نباشد بلکه کلمه استرجاع را بر زبان آورد:
«الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون» (5)
و اجراى این دستور، به این معناست که منطق آنان این است که مبدا و معاد همه اشیا، خداست. در محاورات وقتى مىگوییم: حرف فلان گروه این است; یعنى منطقشان این است، عقیده و منطق مؤمن بدون اختصاص به حال مصیبت، «استرجاع» است البته این منطق در حال مصیبت ظهور مىکند و مىگوید جا براى تاسف نیست; تاسف در این نیست که امانت را به صاحب اصیلش دادیم، اگر افسوسى هست از جهل خود ماست که چرا نشناخته بودیم که این شخص یا این شىء، امانت است و به آن دل بسته بودیم.
رکن سوم: این که اگر کار خیرى از دست او نشئت گرفته یا نیت پاکى از قلب او گذشته و قدم خیرى برداشته است آن کار خیر علمى یا عملى را به خود اسناد ندهد و نگوید من کردم، بلکه بگوید: خدا را شکر که توفیق آن علم یا عمل را به من ارزانى داشت. آنگاه انجام این کار خیر زمینه موفقیت او را فراهم مىکند و دیگر راهزن او نیست. چون او حمد خدا مىگوید نه حمد خود و ذات اقدس اله هم مىفرماید: هر نعمتى به شما رسیده است، از ناحیه خداست;
«و ما بکم من نعمة فمن الله» (6) .
این اصل کلى، ایجاب مىکند که انسان شکر «منعم» کند; نه شکر «متنعم». کسى که ثناگوى خود است، غافل است و به جاى این که ولى نعمت را بستاید، متنعم را ثنا مىکند.
رکن چهارم: انسان گاهى اشتباه مىکند و مانند انبیا و ائمه (علیهم السلام) معصوم نیست،. اما اگر مومن، اشتباهى مرتکب شود، فورا استغفار مىکند و «استغفر الله ربی و اتوب الیه» مىگوید. خلاصه آن که سخن رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم که مىفرماید: عصمت امر و نگهدار حیات هر کس اعتقاد به توحید و رسالت است، با تحلیل عقلى کاملا قابل تبیین است، چون عقیده، حافظ معتقد است.
قضیه را از این جهت، «عقد» مىنامند که بین محمول و موضوع آن، پیوند و گره علمى برقرار است. اگر محمول و موضوع با یکدیگر، رابطه نداشته باشد، قضیه محقق نیست، بلکه مرکب تقییدى غیر تام است.
از سوى دیگر، یک عالم و متفکر، جان خود را به محصول آن قضیه، گره مىبندد و به مطلبى که علمى بودن آن مسلم است، معتقد مىشود. پس «عقد»، از آن قضیه و «اعتقاد»، آن گره خاصى است که بین جان متفکر و نتیجه آن قضیه برقرار مىشود.
از سوى سوم، بین هستى و حیات انسان و بین عقیده، گره خاصى برقرار است که این پیوند، آثار اخلاقى را به همراه دارد و تهذیب و تزکیه، از این عنصر سوم شروع مى شود; اگر کسى به امرى معتقد باشد، آن عقیده، او را به خود مىبندد و گره مىزند و رها نمىکند و به دست وسوسه ابلیس، از درون و دسیسه گران، از بیرون نمىسپارد و هم از این رو کلمه «لا اله الا الله» قلعه است; قلعهاى که در درون خود ماست و صیانت اعتقاد که عنصر سوم است مانع هر گونه ذهول و غفلت است و چون غفلت نیست آسیب نخواهد بود زیرا منشا هر آفتى که از بیرون، دامنگیر ما مىشود، غفلت درون ماست و اگر در درون ما قلعه اعتقاد و التفات وجود داشته باشد آسیبى به ما نمىرسد، چون: «هر آن غافل زید، غافل خورد تیر».
در روایات،از امام صادق (علیهالسلام) آمده است که هیچ پرندهاى در حال «ذکر» تیرنمىخورد وهرتیرى که به هر پرنده درمیدان شکار مىرسد در حال غفلت اوست (7) ! امثال این روایات گذشته از جنبه علمى و اعتقادى، براى ما اثرى تربیتى دارند.
1. محجة البیضاء، ج 4، ص 120.
2. سوره احزاب، آیه 21.
3. سوره انعام، آیه 122.
4. بحار، ج 74، ص 134.
5. سوره بقره، آیه 156.
6. سوره نحل، آیه 53.
7. «ما من طیر یصاد فی بر ولا بحر ولا یصاد شیء من الوحوش الا...»(بحار، ج 61 ص 24).