سلوک اهل تجارت
سلوک اهل تجارت
بدان که تجارت دو نوع است دنیاوی و اخروی . و تجارت دنیاوی هم بر دو نوع است یکی از بهر نفع دنیاوی است وبس ، و دوم از بهر نفع اخروی است و نفع دنیا خود تبع آن است . اما تجارت که برای نفع دنیاوی است و بس به غایت مذموم است ؛ حاصلش بی حاصلی و وزر و وبال و حساب و تعبت آخرت و حسرت و ندامت . رنج آن همه خسران است و زیادتش همه نقصان و سودش همه زیان .
چه خسران باشد ورا ی سرمایه عمر عزیز که هر نَفَس از آن صد هزار گوهر شبچراغ به ارزد ، در طلب جیفة مردار صرف کند ، و چندین رنج و محنت کشد و آنچه خلاصه عمر است از دست بدهد . و عاقبت نیز آن جیفه دنیا تمام به دست نیاید و دین ناقص بماند و آنقدر که به دست آید از نفس عزیز خویش دریغ دارد .و ناگاه اجل کمین گشاید و مرگ ناگاه در آید و با صد هزار حسرت جانش به دست زبانیه و مالش به دست دشمن دهد تا آتش این تغابن در جانش مشتعل گشته می گوید : صیـدم بشد و دریــد دام ، این بتـر است مِی دُرد شد و شکست جام این بتراست دل سوخته ماند و کار خام، این بتر است دین ناقص و دنیا نه تمام ، این بتـر است
و اما آن تجارت که از بهر نفع آخرت است آن است که مردانی اند که اگر چه صورت تجارت و بیع و شری بر صورت ایشان است و لیکن دل ایشان از ذکر خدای باز نماند و از نماز کردن و زکات دادن وباز نمانند ...
و تاجر باید چنان زندگانی کند که چون وقت سفر آخرت در آید جمله مال خویش از پیش به آخرت فرستاده باشد تا از پس مال خویش تواند رفتن ...
در حدیث است از خواجه علیه السلام : « که روز قیامت آن حسرت که بر چهار کس باشد از خلق اولین تا آخرین بر هیچ کس نباشد : اول بر عالمی که خلق را به علم خویش نصیحت کرده باشد و تعلیم داده باشد خلق به علم او کار کنند و او به علم خویش کار نکرده باشد . چون در عرصات بیند که آن جمع به بهشت می برند و او را به دوزخ گوید : آوخ اینها به علم من کار کردند بهشت یافتند و من به علم خود کار نکردم و دوزخ یافتم .
دوم خواجه ای که بنده ای دارد خواجه به فساد مشغول شود و بنده به صلاح . در عرصات بیند که او را به بهشت برند و او را به دوزخ گوید: آوخ بنده من طاعت کرد و بهشت یافت و من خواجه اویم فساد کردم دوزخ یافتم .
سیّم شخصی که طاعت بسیار کرده اما بر یکی ظلم کرده باشد و یکی را دشنام داده باشد و از یکی مظلمه ای را برده و یکی را غیبت کرده و بهتان زده و یکی را زده و رنجانده چون در عرصات در آید این خصمان می آیند و همه طاعات او از نماز و زکات و...را می برند و این مفلس می ماند و از گناه خصمان برگیرند و بر گردن او نهند و او را به دوزخ برند و خصمان را به بهشت و گوید آوخ طاعت بسیار من کردم و گناه ایشان کردند مرا به گناه ایشان به دوزخ برند و ایشان را به طاعت من به بهشت .
چهارم صاحب مالی باشد که مال به رنج فراوان به دست آورد و نخورَد و خیرات نکند و اینجا به وارثی بگذارد . و آن وارث بدان مال خیرات کند و صدقات دهد و جمله در راه خدای صرف کند هر دو را در عرصات آورند صاحب مال را به حساب مال مؤاخذه کنند و به وبال آن به دوزخ برند و آن وارث را به خیرات آن به بعشت برند. صاحب مال گوید : آوخ رنج من بردم و مال از حلال و حرام جمع کردم به وبال آن مرا به دوزخ می باید شد و از انتفاع آن دیگری به بهشت می رود . »
و بازرگان امین به راستکاری و راست گفتاری و راست کرداری به درجه رستگاری و ران می رسد و راستکاری آن باشد که دل و نیت با خدای راست دارد و آنچه کند از بهر خدای کند و راست گفتاری آن است که با خلق راست گوید و راست روٌ باشد و مکر و حیلت و خدیعت نکند . و راست کرداری آن است که بر جاده شریعت باشد و از روش طریقت نیز با خبر بود .
و گوش دارد تا جانب مصالح دنیا بر مصالح دین در هیچ وقت مرجّح ندارد در هیچ حالت به شغل دنیاوی از کار دینی باز نماند . (مرصادالعباد؛ نجم الدین رازی ص 7-254)