تفسیر موضوعى آیة اللّه جوادى آملى و نیز تفسیر « تسنیم »
رسالات تفسیرى شهید سید محمد باقر حکیم .
تفسیر آلاء الرحمن شیخ محمد جواد بلاغى .
(م 1352 ه ق ). مـؤلـف آن مـجـتـهـد متفکر, متکلم بزرگ اسلامى و استاد دانشور حوزه علمیه نجف و پایه گذار مـبـاحث کلامى و اعتقادى نوین , مرحوم شیخ محمد جواد بن شیخ حسن بن شیخ طالب بن شیخ عباس بلاغى نجفى یکى از اعلام تفسیرى قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
زهد رسول الله صلی الله علیه و آله
تأثیر گذاری زهد
زهد و بی علاقگی به دنیا فضیلت های انسانی است. انسان زاهد هم از ظلم و تجاوز به حقوق دیگران به دور است و هم از عصیان در برابر خدا منزه است. زهد و بی رغبتی به دنیا انسان را از انواع گرفتاری ها، فرصت طلبی، برتری جویی، جاه طلبی، مال اندوزی و تکاثر، فخر به زفاف دنیایی و چشم و هم چشمی منزه می دارد.
رسول الله صلی الله علیه و آله در شرایطی زاهدترین است که زمامدار و صاحب اختیار تمام امور مسلمانان می باشد. و همه امکانات عمومی در اختیار وی قرار دارد و می تواند انواع بهره وری از آنها داشته باشد. این سیره برای همگان به خصوص رهبران و دست اندرکاران جامعه اسلامی آموزنده است. زندگی زاهدانه پیامبران به دنیا از معیارهای ارزشی فطرت پاک نهاد انسان است. که در سفیران الهی شکل گرفته و جاذبه های آنان را فزونی بخشیده است.
این معیارها در رسول الله صلی الله علیه و آله در شرایطی متبلور است که امکانات عمومی در اختیار وی، صرف ترویج دین و عزت مسلمانان می شود. در این فضا ندا می دهد: لا اسئلکم علیه اجرا . من در برابر مسئولیت رسالت خویش هیچ چشم داشتی ندرام. در این شرایط رهبری بازندگی زاهدانه خویش هم سطح ضعیف ترین انسان های جامعه زندگی می کند که رمز جاذبیت و محبوبیت وی در بین انبوه توده ها می باشد. ارزش تلقی و پایبند به آرمانهای ارزشی می باشد این ویژگی رمز پایدار موفقیت است که هنر تأثیرگذاری در دیگران را دارد. زندگی عارفانه و زاهدانه پیامبران زبانزد مردم می باشد. و مردم خود داور این محکمه هستند. زیرا همواره خود گواه زندگی آنان می باشند. و از آنان درس دین و زندگی و معیشت می آموزند.(رسو ل الله الگوی زندگی- احمدی )
حدیث نور
طوبی لمن ترک شهوه حاضره لموعد لم یره
امیر المومنین علیه السلام روایت کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم :
فرمودند :خوشا بحال کسی که میل نفسانی حاضر و آماده را به خاطر وعده ای که آن را ندیده است ترک کند .
ایمان و روابط اجتماعى
نقش ایمان در بهبود روابط اجتماعى
انسان مانند برخى از جانداران دیگر , اجتماعى آفریده شده است , فرد به تنهائى قادر نیست نیازهاى خویش را برطرف سازد , زندگى باید به صورت یک[ ( شرکت](درآید که همه در وظایف و بهره ها سهیم باشند و یکنوع [( تقسیم کار]( میان افراد برقرار شود , با این تفاوت میان انسان و سایر جاندارهاى اجتماعى مانند زنبور عسل که در آنها تقسیم کار و وظیفه به حکم غریزه و به فرمان طبیعت صورت گرفته است , و امکان هر نوع تخلفو سرپیچى از آنها گرفته شده است , بر خلاف انسان که موجودى آزاد و مختار است و کار خویش را آزادانه و به عنوان[ ( وظیفه]( و[ ( تکلیف](باید انجام دهد به عبارت دیگر آن جاندارها همانطور که نیازهاشان اجتماعى است , غرایز اجتماعى نیز به صورت جبرى حاکم بر آنهاست انسان نیازهایش اجتماعى است بدون آنکه چنان غرایزى بر او حکومتکند غرایز اجتماعى انسان به صورت یک سلسله[ ( تقاضا](در باطن انسان وجود دارد که در سایه تعلیم و تربیت باید پرورش یابد .
زندگى سالم اجتماعى آن است که افراد قوانین و حدود و حقوق یکدیگر را محترم شمارند , عدالت را امرى مقدس به حساب آورند , به یکدیگر مهر بورزند , هر یک براى دیگرى آن را دوست بدارد که براى خود دوستمى دارد و آن را نپسندد که براى خویش نمى پسندد , به یکدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند , ضامن اعتماد متقابل آنها کیفیات روحى آنها باشد , هر فردى خود را متعهد و مسؤول اجتماع خویش بشمارد , در سرى ترین نهانخانه ها همان تقوا و عفاف از آنها بروز کند که در ملاء عام در نهایت بى طمعى به یکدیگر نیکى کنند , در مقابل ظلم و ستم بپا خیزند و به ستمگر و فسادگر مجال ستمگرى و افساد ندهند , ارزشهاى اخلاقى را محترم بشمارند , با یکدیگر مانند اعضاى یک پیکر , متحد و متفق بوده باشند .آن چیزى که بیش از هر چیز حق را محترم , عدالت را مقدس , دلها را به یکدیگر مهربان , و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار مى سازد , تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمى نفوذ مى دهد , به ارزشهاى اخلاقى اعتبار مى بخشد , شجاعت مقابله با ستم ایجاد مى کند و همه افراد را مانند اعضاى یک پیکر به هم پیوند مى دهد و متحد مى کند , ایمان مذهبى است . تجلیات انسانى انسانها که مانند ستارگان در آسمان تاریخ پرحادثه انسانى مى درخشد همانهائى است که از احساسهاى مذهبى سرچشمه گرفته است.
منبع : مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى ج1 (انسان وایمان )استاد مطهری
تهذیب روح در قرآن و سنت
تهذیب روح در قرآن و سنت
انبیا (علیهم السلام) کوشیدند، هم با سنت و سیرت خود، مسئله تهذیب روح را ارائه دهند و هم با نقل سنت و سیرت آموزنده مردان صالح و سالک آن راه، دستیابى به مدینه فاضله را گوشزد کنند; و قرآن کریم، گذشته از این که سنت و سیرت انبیا و اولیا و مردان صالح را طرح مىکند، قصص امتهاى مترقى و منحط و سبب ترقى و روش امت مترقى و نیز علت انحطاط ملتهاى فرومایه را هم گوشزد مىکند.
کمتر آیهاى در قرآن تلاوت مىشود که در صدر یا وسط یا ذیل آن، مسئله تقوا و اخلاق، بازگو نشود. در بیانات نورانى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) آمده است: التقى رئیس الاخلاق» (1) : ریشه، ساقه و ثمره هر فضیلتخلقى، تقواست; یعنى بعضى از مراحل تقوا ریشه، بعضى از مراحلش ساقه و تنه، بعضى از مراحلش شاخه و بخشى از مراحلش هم میوه است. قرآن کریم، اهمیت مدینه فاضله را تنها در سایه نزاهت روح افراد آن مدینه مىداند; زیرا مدینه فاضله را انسانهاى آزاده مىسازند; و انسان در بند، توان ساختن جامعه مدنى را نخواهد داشت. به همین جهت قرآن، رقیت و حریت را وسیله بسیارى از مسائل اخلاقى مىشمارد و رقیت را نتیجه فرومایگى افراد مىداند.
نسان برده و انسان آزاد در این زمینه قرآن کریم اصل کل امرىء بما کسب رهین» (2) و «کل نفس بما کسبت رهینة» را ارائه مىدهد; انسان بدهکار، گرو و وثیقه مىسپارد. نوع انسانها آزاد نیستند; بلکه در بند وثیقهاند و خودشان با سوء اختیار خود، دست و بال خود را بستهاند، توان حرکت ندارند و از یک موجود جامد ساکن ایستا توقع ترقى نیست. تنها یک گروه «اصحاب الیمین» (3) آزاد و آزاده هستند; البته این آیات، مخصوص قیامت نیست که در قیامت، یک عده آزاد و یک عده برده باشند. بلکه در آن جا این حقایق، ظهور مىکند; نه این که حدوث پیدا کند. در دنیا انسان یا آزاد است و یا برده; و این بردگى یا حریت در قیامت، ظهور مىکند; اگر کسى خود را به وسیله رذایل اخلاقى در «غل جامعه» بند کرده باشد، این غل اخلاقى در قیامتبه صورت خذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه» (4) ظهور مىکند; و اگر کسى خود را آزاد کرده باشد، در قیامت، این آزادگى به صورت عبور از صراط «کالبرق الخاطف» (5 جلوه مىکند.
مهم آن است که انسان در دنیا یا برده استیا آزاد و معیار بردگى و محور آزادگى را هم قرآن، یمن فضیلت و شوم رذیلت، ذکر مىکند; اخلاق میمون، مایه آزادگى و رذایل مشئوم، مایه بردگى است. کسى که در داد و ستد بدهکار مىشود و مورد اطمینان نیست، وثیقه مىسپارد; این وثیقه براى آن است که مدیون، دینش را ادا کند. وقتى تادیه کرد، فک رهن خواهد شد، یعنى آن گرو، آزاد مىشود. البته در مسائل مالى و اقتصادى، اگر کسى مالى به دیگرى بدهکار باشد، خانه یا فرش خویش را به او گرو مىسپارد; ولى در مسائل اخلاقى اگر کسى با جهان آفرین داد و ستد کند و به او بدهکارشود یعنى حق نظام و نظام آفرین راتادیه نکند، باید وثیقه بسپارد و وثیقه او متاع مادى نیست; زیرا در رابطهاى که خلق با خالق خود دارد، مسائل اعتبارى مانند ملکیتخانه و یا فرش، نقشى ندارد; داد و ستدهاى اعتبارى، دین و رهن اعتبارى را به دنبال دارد و فک رهن هم اعتبارى خواهد بود; ولى داد و ستد حقیقى، دین و رهن حقیقى را در بر دارد و فک رهنش هم حقیقى است; ولى چون الفاظ براى ارواح معانى، و نه براى مصادیق و خصوصیتهاى مادى، وضع شده، استعمال واژههاى داد و ستد، اشتراء، بیع و بیعت، دین، رهن، و فک رهن، هم در مسائل اعتبارى و هم در مسائل حقیقى، حقیقى است.
1. نهج البلاغه، حکمت 410.
2. سوره طور، آیه 21.
3. سوره مدثر، آیات 38 .39.
4. سوره حاقه، آیات 30- 31.
5. بحار، ج 8، ص 67، ح 8.
از حیوانات هم بیاموزیم
درسهاى اخلاقى از حیوانات
براى پیمودن راه تهذیب روح، اهل بیت طهارت (علیهم السلام) دستوراتى دادهاند که مرحوم بوعلى بر اساس همان دستورات، شواهد زیادى ذکر مىکند. مثلا در روایات آمده است که صبح زود به سراغ کار رفتن را از کلاغها یاد بگیرید که آنها قبل از هر حیوان دیگر بیدارند و به سراغ کار مىروند. شما هم اگر آن توفیق را داشته باشید که قبل از اذان صبح از خواب برخیزید و نماز شب و آنگاه نماز صبح را بخوانید و بعد به سراغ کار بروید بسیار خوب است و گرنه حداقل هنگام اذان صبح بیدار باشید. مرحوم بوعلى بر اساس رهنمود روایات در رسالة الطیر از چند حیوان نام مىبرد:
1. خارپشت: فرمودند شما مثل خارپشتباشید. اولا تیغ خار پشت مانند پشم براى گوسفند از عنایتهاى الهى است گوسفند تغذیه مىکند و پشم مىرویاند و خارپشت تعذیه مىکند و به جاى پشم، تیغ و خار مىرویاند که سلاح اوست که اگر بخواهند به او آسیبى برسانند با همین تیغها از خود دفاع مىکند و در هنگام برخورد با مار، در خارهاى پشتخود پنهان مىشود و در نتیجه مار هرچه بر پشت و خارهاى آن نیش مىزند در او اثر نمىکند و خود مار به هلاکت مىرسد و آن گاه از این مار مرده تغذیه مىکند. بنابر این خارپشت در برخى موارد، تیغها را پنهان و در برخى از موارد دیگر آن را ظاهر مىکند; یعنى، شما نیز این طبیعت و ماده را که به منزله تیغى بیش نیست مخفى کنید و آن صفاى درون و باطن شفاف را بیرون بیاورید تا به جایى برسید. در باره همین خارپشت، بعضى از شارحان رسالة الطیر مرحوم بوعلى نقل کردهاند که این حیوان یک اربعین مىگیرد و چهل روز «غیبت» دارد تا خودش را اصلاح کند; یعنى، اربعین گیرى حتى در حیوانات هم هست و انسان هم باید با گرفتن اربعین مواظب اخلاق خود باشد.
2. مار: آنگاه مىفرماید: همانطور که مار، سالى یک یا دو بار از پوستبیرون مىآید، شما هم از عالم طبیعت و بدن، که براى شما به منزله پوست است، بیرون بیایید و به لب و مغز برسید. در تعبیرات مرحوم بوعلى و سایر اهل معرفت هست که عارفان و سالکان کوى حق از بدن، بیرون آمدهاند. در حالى که در بدن هستند، مثل این است که در بدن نیستند. همان گونه که افراد عادى، لباس را از تن بیرون مىآورند، آنان نیز روح را از پیکر تن بدر آورده و آن را آزاد و رها کردهاند. 3. کرم: بوعلى مىگوید: مانند کرمها باشید که هنگام راه رفتن خیلى آرام حرکت مىکنند و مزاحم کسى نیستند. در حقیقت آنان این خط مشى را از آیه کریمه «الذین یمشون على الارض هونا» (1) گرفتهاند. مؤمنین اهل سیر و سلوک نیز، آرام حرکت مىکنند، تا مزاحم کسى نباشند البته گاهى چنین متحرک آرامى زاهد منزوى است که مثل مور، آزمندانه حرکت مىکند.
4. عقرب: نیش عقرب در قسمت دمش قرار دارد تا اگر کسى از پشتسر، حمله کرد، بتواند ازخود دفاع کند. بعد مىگوید: شیطان، از پشتسر یعنى از جایى حمله مىکند که انسان او را نمىبیند و او انسان را مىبیند، از این رو انسان باید احساس خطر کرده، از هر طرف، مرزدارى کند. گرچه شیطان گفت: من از جلو، پشت، راست و چپ مىآیم و به انسان حمله مىکنم; ولى درحقیقت، همه این چهار طرف از پشتسر است. زیرا قرآن کریم، خطر غفلتبشر از شیطان را گوشزد مىکند و مىفرماید: «انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم» (2) او از راهى حمله مىکند که شما را مىبیند ولى شما او را نمىبینید و غفلت، همان ندیدن است.
5. شتر مرغ. و...: شیخ رئیس مىفرماید: مثل شتر مرغ باشید که آهن و سنگ گرم رامىخورد و این خطر را تحمل مىکند و یا مثل افعى که استخوانهاى درشت را مىخورد و آن را نرم مىکند یا مانند سمندر که در آتش فرو مىرود و یا مانند خفاش باش که از روز مىپرهیزد. البته این چهار حیوان رذایلى دارند که انسان نباید آنها را یاد بگیرد; اما داراى چهار فضیلت آموختنى هستند: «مقاومت» شتر مرغ، «استقامت» افعى، «آتش ستیزى» سمندر و «روز گریزى» خفاش را باید آموخت. پرهیز از روز و روزگرا نبودن، همان حس گرا نبودن است. باید فضیلتحس گرا نبودن را از خفاش فرا گرفت; یعنى انسان نگوید: «تا چیزى را ندیدم باور نمىکنم»! زیرا بسیارى از معارف الهى «غیب» است و باید با عقل، آنها را فهمید و با دل، آنها را یافت و با چشم نمىتوان دید. اینها راههایى است که مرحوم بوعلى ارائه کرده است; یعنى، از هر کدام از این حیوانات هشتگانه یاد شده خصوصیتى را باید گرفت.
1. سوره فرقان، آیه 63.
2. سوره اعراف، آیه 27
2. سوره اعراف، آیه 27
پیامبران اولواالعزم
معنی واژه رسول و نبی
واژه ((رسول)) بمعناى ((پیام آور)) و واژه ((نبى)) ـ اگر از ماده ((نبا)) باشد ـ بمعناى ((صاحب خبر مهم)) ـ و اگر از ماده ((نبو)) باشد ـ بمعناى ((داراى مقام والا و برجسته)) است.
بعضى گمان کرده اند که مفهوم نبى, اعم از مفهوم رسول است به این بیان: نبى یعنى کسى که از طرف خداى متعال به او وحى شده باشد خواه مامور به ابلاغ به دیگران هم باشد و خواه نباشد, ولى رسول یعنى کسى که ماموریت ابلاغ وحى را هم داشته باشد.
اما این ادعا, صحیح نیست, زیرا در بعضى از آیات قرآن کریم, صفت ((نبى)) بعد از صفت ((رسول)) آمده است (1)در صورتى که طبق بیان مزبور, باید صفتى که مفهوماً عام باشد (نبى) قبل از صفت خاص (رسول) ذکر شود. افزون بر این, دلیلى بر اختصاص ماموریت ابلاغ وحى, به رسولان نداریم.
در پاره اى از روایات آمده است که مقتضاى مقام نبوت این است که فرشته وحى را در حال خواب ببیند و در حال بیدارى, فقط صداى او را بشنود در حالى که صاحب مقام رسالت, فرشته وحى را در حال بیدارى هم مى بیند(2)
اما این فرق را هم به حساب مفهوم لفظ نمى توان گذاشت. و بهرحال, آنچه را مى توان پذیرفت این است که ((نبى)) ازنظر مصداق (و نه از نظر مفهوم)اعم از رسول است. یعنى همه پیامبران, داراى مقام نبوت بوده اند ولى مقام رسالت, اختصاص به گروهى از ایشان داشته است و به حسب روایتى که قبلاً اشاره شد تعداد رسولان, سیصد و سیزده نفر مى باشد. و طبعاً مقام ایشان بالاتر از مقام سایر انبیا خواهد بود, چنانکه خود رسولان هم از نظر مقام و فضیلت یکسان نبوده اند (3 ) و بعضى از ایشان به مقام ((امامت)) نیز مفتخر گردیده اند(4)
پیامبران اولواالعزم
در قرآن کریم, گروهى از پیامبران خدا بعنوان ((اولواالعزم)) معرفى شده اند (5 )ولى ویژگیهاى آنان مشخص نشده است. و به حسب آنچه از روایات اهل بیت علیهم الصلوه والسلام بدست مىآید پیامبران اولواالعزم پنج نفر بوده اند به این ترتیب: حضرت نوح, حضرت ابراهیم, حضرت موسى, حضرت عیسى و حضرت محمد بن عبدالله علیهم الصلاه والسلام (6) . و ویژگى ایشان ـ علاوه بر صبر و استقامت ممتاز که در قرآن کریم نیز به آن, اشاره شده ـ این بوده که هر کدام از ایشان کتاب و شریعت مستقلى داشته اند و پیامبران معاصر یا متاخر, از شریعت آنان تبعیت مى کرده اند تا هنگامى که یکى دیگر از پیامبران اولواالعزم, مبعوث به رسالت مى شد و کتاب و شریعت جدیدى می آورد.
ضمناً روشن شد که اجتماع دو پیامبر در زمان واحد, ممکن است چنانچه حضرت لوط, معاصر حضرت ابراهیم (ع) بود و حضرت هارون با حضرت موسى (ع) به پیامبرى رسید و حضرت یحیى در زمان حضرت عیسى (ع) مى زیست.
1- ر.ک: سوره مریم ـ آیه 51, و آیه 54.
2- ر.ک: کافى: ج 1, ص 176.
3- ر.ک: سوره بقره ـ آیه 253, و سوره اسرا ـ آیه 55.
4- ر.ک: سوره بقره ـ آیه 124, سوره انبیا ـ آیه 73, و سوره سجده ـ آیه 24.
5- ر.ک: سوره حقاف ـ آیه 35.
6- ر.ک: بحار الانوار: ج 11, ص 33 ـ 34, و معالم النبوه: ص 113.
محمد تقی مصباح یزدی ,آموزش عقاید ,ج2)
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
تسلیت
یا ابا عبدالله یا جعفر بن محمد ایها الصادق یا بن رسول الله یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولینا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله .
سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق« علیه السلام » را به شیعیان و دوستداران آل رسول الله « صلوات الله علیه و آله و سلم» تسلیت می گوییم .
کلام صادق علیه السلام
- تحصیل علم در هر حالی واجب است. بصائرالدرجات، ص3
- علم را بجوئید اگر به فرورفتن در قعر دریاها و شکافتن دلها و سینه ها باشد. بحارالانوار، ج78، ص277
- سخت ترین عذاب در قیامت برای عالمی است که از علم خود هیچ سودی نبرد. بحارالانوار ج2، ص34ـ36 و 37 و 38
- امام صادق«ع» از پدرانش روایت کرده که مردی نزد (رسول خدا) آمده گفت: ای رسول خدا علم چیست؟ فرمود: دم بستن و دل دادن به سخن استاد، پرسید: پس از آن چیست؟ فرمود: گوش دادن، گفت: پس از آن چیست؟ فرمود: حفظ کردن، پرسید: پس از آن چیست؟ فرمود: عمل کردن و بکار بستن، گفت: پس از آن چیست ای رسول خدا؟ فرمود: انتشار آن. اصول کافی، ج1، ص84
- هر چیزی را زکاتی است و زکات علم آن است که به اهل آن تعلیم کنند. عدت الداعی، ص63
- کسی که دنیا را بخواهد برای بی نیاز شدن از مردم و عطوفت و مهرورزی به همسایه، خدا را در حالی دیدار خواهد کرد که چهره اش چون ماه شب چهارده باشد. ثواب الاعمال، ص164
- ایمان بنده خدا کامل نشود تا چهار خصلت در او باشد: 1ـ خلقش نیکو باشد. 2ـ نفس خود را سبک شمرد (و به خاطر آن خود را به گناه دچار نکند). 3ـ زیادی سخنش را نگهدارد. 4ـ زیادی مالش را خارج کند. بحارالانوار، ج67، ص298
- چیزی بر شیطان سنگین تر از صدقه دادن بر مؤمن نیست، و صدقه پیش از آنکه در دست بنده خدا قرار گیرد در دست خدا قرار خواهد گرفت. وسایل الشیعه، ج9، ص406
- براستی که فقرای مسلمان در باغهای بهشت چهل پاییز پیش از توانگران مسلمان گردش می کنند، سپس فرمود: من برای تو مثلی می زنم، و آن مثل این است دو کشتی بر گمرکچی گذر کنند، گمرکچی در یکی نگاه کند و چیزی در آن نبیند، گوید: آنرا رها کنید و در دیگری بنگرد و آنرا پر از بار ببیند، گوید: آنرا نگهدارید. اصول کافی، ج3، ص384
- چهار چیز است که کم آن هم زیاد است: آتش، دشمنی، فقر و بیماری. کشف الغمه، ج2، ص202
منبعwww.yadbegir.com