سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلوه معشوق

صلای غم

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین
یا بضعةالرسول زابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دلسنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان
دردیده ی اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین بهاشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد
***

صلای غم 6

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده زیاد نکرده است هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای
کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشردرآورند


صلای غم 3

           بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی از دشت پاکشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی اختیار نعره ی هذا حسین زد
سر زد چنان که آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

* * *
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطابکرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد


صیلای غم 2

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله ی انبیا زد
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بردر ِ حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
* * *
چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیستبی ملال
* * *
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جواناناهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شورکربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
* * *
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخبی قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شدآشکار
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری محمل شتر سوار
با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی
روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد




صلای غم

‏ 
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشمروزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردندکوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریادالعطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه یسلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد
* * *
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روزحشر
با این عمل معامله ی دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند




علم غیب ائمه علیهم السلام

علم غیب ائمه علیهم السلام
در احادیث فراوانی بر عالم بودن ائمه علیهم السلام به امور نهانی و غیبی اشاره و تاکید شده است که البته این علم غیب از جانب خداوند به آنها اعطا شده و می‌شود و آنان خود هیچ گونه استقلالی در آن ندارند، ضمن آن که علم غیب ائمه(ع) مطلق نبوده1 و اموری از جمله علم به آغاز قیامت از آنان نیز پنهان است و جز خداوند نمی‌داند.
علی(علیه السلام ) می‌فرماید:
علم خدا به دو گونه است، علمی که آن را برای خود برگزید، هیچ پیامبر و فرشته‌ای را از آن آگاه نمی‌سازد... علمی که آن را به فرشتگان می‌آموزد و آنان در اختیار پیامبر و اهل بیتش می‌نهند و بزرگ و کوچک این خاندان تا قیامت از آن بهره می‌برند.2
خداوند نیز در قرآن به این موضوع اشاره می‌کند که دانش غیبی خویش را به کسانی اعطا می‌کند:
عالم الغیب فلایظهر علی غیبه أحداً إلّا من ارتضی من رسول3
خداوند دانای غیب است که هیچ کس را از غیب خویش آگاه نمی‌سازد مگر پیامبر [یا امامی] که او بپسندد.
در زیارت جامعه کبیره، خطاب به ائمه علیهم السلام می‌خوانیم:
و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره4.
خداوند شما را برای غیب خود پسندیده و برای رازش برگزیده است.
و اما روایاتی که بیانگر وجود علم غیب نزد ائمه(علیهم السلام ) است:
?. امام علی(علیه السلام ) در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه که در آن از اوضاع نابسامان آینده پیشگویی می‌کند و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر می‌دهد، به این آگاهی نام «علم غیب» می‌نهد و می‌فرماید:
اگر آن چه می‌دانم ـ و غیب آن بر شما پوشیده است ـ می‌دانستید، به بیابان‌ها بیرون می‌شدید و بر کرده‌های خویش می‌گریستید، به سر و سینه می‌زدید و مال‌های خود را بی‌نگهبان وامی گذاشتید و کسی را بر آن نمی‌گماشتید... به خدا به زودی مردی از ثقیف بر شما چیره شود، سبک سر، گردنکش و ستمگر که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد.5
?. علی(ع) خود را یکی از مصادیق «من ارتضی من رسول» در آیه فوق‌الذکر درباره علم غیب می‌داند و می‌گوید:
من همان مرتضای از رسول هستم که خداوند او را بر دانش غیبیش مطلع کرده است.6
?. امام علی(علیه السلام ) در نهج‌البلاغه به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) درباره خود می‌گوید:
تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را من می‌بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی.7
از روایت فوق دریافت می‌شود که امام(علیه السلام ) نیز از اخبار و اطلاعات غیبی‌ای که فرشته وحی بر پیامبر(ص) نازل می‌کرد، آگاه می‌شد.
?. یکی از یاران امام علی(علیه السلام ) پس از شنیدن پیشگویی‌های آن حضرت، شگفت زده پرسید: «ای امیرمؤمنان! تو را علم غیب داده‌اند؟»، امام در پاسخ فرمود:
این علم غیب نیست [علم غیب ویژه خداوند]، علمی است که از دارنده علم آموخته‌ام. علم غیب، علم قیامت است و آنچه خدا گفته است که «إنّ الله عنده علم الساعة»، پس این علم غیب است که جز خدا کسی آن را نداند و جز این، علمی است که خدا آن را به پیامبرش آموخته و او نیز مرا آموخته و دعا کرده است که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود پذیرد.8
?. علی(علیه السلام فرمود:
رسول خدا هزار در دانش را به روی من گشود... که هر دری خود به هزار در دیگر رهنمون است... به گونه‌ای که اکنون از زمان فرا رسیدن مرگ و پیشامدهای ناگوار خبر دارم و با دانش خدادادی به داوری آن می‌پردازم.9
?. علی علیه السلام  فرمود:
به خدا اگر بخواهم به هر یک از شما خبر می‌دهم که از کجا آمده و به کجا می‌رود و سرانجام کارهای او چه خواهد بود، لیکن می‌ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص) تفضیل دهید.10
?. علی علیه السلام فرمود:
سوگند به کسی که جانم در دست اوست، من نیز از آنچه پیامبر می‌دانست، آگاهم و از حوادثی که تاکنون روی داده است، یا تا قیامت روی می‌دهد، خبر دارم.11
?. علی علیه السلام در توصیف امام معصوم می‌گوید: کسی که روح الهی را درمی یابد، از رویدادهای گذشته و آینده  و آنچه در دل مردمان و زمین و آسمان است، آگاه می‌گردد.12
?. کتب معتبر روایی ما مملو از روایاتی است که درباره آگاهی ائمه علیهم السلام  از دانش‌های غیبی و امور نهانی است. از جمله در جلد ?? بحارالانوار از ابتدا تا صفحه ??? در موضوع ابعاد و گستره علمی ائمه(علیهم السلام و از جمله علم  آنها به امور غیبی ده‌ها حدیث نقل شده است.
??. شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا( علیه السلام ) در باب پیشگویی‌ها و اخبار حضرت رضا(علیهم السلام  از امور نهانی و غیبی، ?? حدیث ذکر می‌کند.
تا بدین جا روشن شد که آنچه به عنوان چهار ویژگی مهم امامت (نصب الهی، نص از جانب رسول الله، علم غیب  و عصمت ) ذکر می‌شود، ساخته و پرداخته متکلمان و فقیهان در قرون سوم و چهارم نبوده و بلکه در متن احادیث و سخنان خود ائمه معصومین(علیهم السلام ) از آغاز وجود داشته است.
آقای کدیور برای آنکه از مغفول ماندن بعضی از ابعاد وجودی و شخصیتی ائمه معصومین(علیهم السلام ) انتقاد کنند که ممکن است در مواردی سخن کاملاً درستی باشد، هیچ نیازی به زیر سئوال بردن و یا تضعیف ابعادی دیگر از شخصیت آنان نداشتند.
?. گفته‌اند شیعیان اصیل از قبیل سلمان، ابوذر و... ائمه را این گونه که متکلمان رسمی معرفی می‌کنند، نشناخته بودند. به نظر می‌رسد در این مورد هم آقای کدیور از طریق صواب دور شده‌اند. طبرسی(ره) در کتاب احتجاج به نقل روایتی از امام صادق(ع) و ایشان به نقل از پدرانشان می‌پردازد که سلمان سه روز پس از دفن رسول خدا(ص) طی خطبه‌ای که در جمعی از مردم ایراد کرد، گفت: «مردم! سخن مرا بشنوید و در آن اندیشه کنید، به من دانش فراوانی داده شده است [از جانب رسول خدا(ص)] که اگر من هر آنچه را که درباره فضائل امیرالمومنین علی(ع) می‌دانم بگویم، گروهی از شما من را دیوانه خواهید خواند و گروهی دیگر خواهند گفت: خدایا قاتل سلمان را بیامرز... بدانید که نزد علی(ع) دانش منایا و بلایا و میراث وصایا [علوم غیبی و...] و فصل الخطاب و دانش نسب‌ها است... اگر ولایت علی(ع) را می‌پذیرفتید از بالای سرتان و پایین پایتان برخوردار از نعمت‌های الهی می‌شدید، اگر پرندگان آسمان را صدا می‌زدید، پاسختان می‌دادند و ماهیان دریا به سویتان می‌شتافتند و...».13
?. لازمه اسوه بودن ائمه(ع) برای پیروانشان سنخیت و مشابهت بین امام و مأموم از هر جهت و دست یافتن مأموم به مرتبت امام(ع) نیست، بلکه مسئله الگوبرداری از صفات نیک و اخلاق حسنه آنها به قدر ظرفیت و طاقت هر فرد است. به این فراز از نامه علی(ع) به عثمان بن حنیف در نهج‌البلاغه بنگرید: «آگاه باشید که برای هر مأمومی، امامی است که به او اقتدا کرده و از نور دانش او بهره می‌برد. بدانید که امامتان از دنیایش به دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان بسنده کرده است، البته شما [چون من] قادر بر این کار نیستید اما باید من را در این مسیر با تلاش و پرهیزکاری و پاکی و درستی [در حد توانتان] یاری نمایید.»14
?. و اما جریان غلو و تفویض:15
همان‌گونه که گفته‌اند جریانی از زمان حضرت علی(ع) شکل گرفت که درباره شخصیت و مناقب  ائمه(ع) زیاده‌گویی کرده و آنان را گاه تا مرتبت خدایی بالا می‌بردند (غالیان ) و یا آن که پاره‌ای از افعال  ربوبی را مثل خلق و رزق و... مستقلاً به ائمه(ع) نسبت می‌دادند (مفوضه )16 و ائمه(ع) نیز به شدت با این جریان برخورد کرده و ضمن لعن، آنها را مشرک و کافر خطاب می‌کردند و در موردی نیز علی(ع)گروهی از غالیان را به دلیل اصرار بر عقیده باطلشان سوزانید.17
اما برای این که ابعاد مسئله غلو و تفویض روشن گردد، ذکر نکاتی ضروری است:
?. همان‌گونه که گفته آمد ائمه(ع) همگی با شدت و حساسیت با موضوع غلو و تفویض برخورد می‌کردند و غالیان را مورد لعن و نفرین قرار می‌دادند و بعضاً آنها را نام می‌بردند تا شیعیان و اصحابشان را از افتادن در دام آنان  بر حذر دارند. در روایتی از امام صادق(ع)، ایشان هفت تن از غلات را نام می‌برند.
امام(ع) در تفسیر و تعیین مصداق برای آیه:
هل أنبّئکم علی من تنزّل الشیاطین، تنزّل علی کلّ أفّاک أثیم.
آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسانی نازل می‌شوند؟ بر هر دروغزن گناهکار فرود می‌آیند
نام هفت تن از غلات را بدین ترتیب آوردند: مغیره، بیان (یا بنان )، صائد، حمزه بن عمار بربری، حارث شامی، عبدالله بن حارث و ابوالخطاب.18
چنین روشنگری‌هایی از سوی ائمه(ع) اولاً مانع از آن می‌شد که دیگر اصحاب و راویان به دام غلو بیفتند و ثانیاً برای راویان حدیث، زمینه تشخیص روایات صحیح را از روایات مشکوک به غلو فراهم می‌نمود.
?. ائمه(ع) علاوه بر لعن و معرفی غالیان با اسم و رسم، برای تعیین مرز غلو از حقیقت، نیز ملاک‌هایی ارائه می‌کردند، زیرا در کنار غلو این انحراف نیز وجود داشت که کسانی ائمه(ع) را پایین‌تر از مرتبت حقیقیشان قرار می‌دادند و منکر فضائل واقعی آنها می‌شدند.
از جمله این روایات عبارت است از:
?. علی(ع) فرمود:
از زیاده‌گویی درباره ما بپرهیزید، ما را بندگان مخلوق و آفریده [و در ید قدرت] خدا بدانید، آنگاه هر آنچه خواستید در فضیلت ما بگویید.19
?. امام صادق(ع) فرمود:
ای کامل! برای ما پروردگاری قائل شوید که ما به او باز می‌گردیم، آنگاه درباره [فضائل] ما آنچه خواستید بگویید.20
?. امام باقر(ع) خطاب به ابوحمزه ثمالی فرمود:
ای ابا حمزه! علی را پایین‌تر از مرتبه‌ای که او را خداوند قرارداده، نگذارید و بالاتر از آن مرتبه نیز قرار ندهید.
آنچه از روایات فوق و روایات متعدد دیگر فهمیده می‌شود این است که غلو و تفویض آنجا محقق می‌شود که ائمه(ع) به عنوان خداوند و یا شریک و مستقل از خداوند، قرار داده شوند و فضائلی به آنها نسبت داده شود که آنان را از مرتبه بندگی به مرتبه خدایی برساند اما اگر فضائل آنها در طول و ناشی از قدرت و کرامت و افاضه خداوند دانسته شود، هرگز به معنای غلو و تفویض مذموم نیست. بر این اساس، ویژگی‌هایی چون عصمت، علم غیب، نصب و نص از جانب خدا و رسول(ص)، هیچ ارتباطی با مقوله غلو و تفویض ندارد و همان طور که دیدیم حتی عالمانی که به اعتراف آقای کدیور درباره غلو حساس بودند مثل صدوق و مجلسی، به نقل روایات عدیده‌ای که ویژگی‌های فوق  را برای ائمه بیان می‌کنند، پرداخته‌اند.
در اینجا بد نیست به جمع‌بندی مرحوم مجلسی(ره) پس از ذکر ده‌ها روایت در مذمت غلو و تفویض، درباره مفهوم و مرز غلو و تفویض، اشاره نماییم: «بدان که غلو درباره پیامبر و ائمه(ع) آن است که کسی قائل به الوهیت آنها شود و یا آنکه آنان را در معبودیت یا در آفرینش و روزی‌رسانی شریک خداوند قرار دهد یا آن که بگوید خداوند در آنها حلول کرده و یا با وجود آنها وحدت یافته است، یا آنکه بر این باور باشد که آنان بدون وحی و الهام از جانب خداوند، دانای به غیب  هستند یا ائمه را جزء انبیا بداند و یا آنکه قائل به تناسخ ارواح بعضی از آنها در بعضی دیگر شود و یا آنکه مدعی شود که شناخت ائمه(ع) پیروان آنان را از طاعت الهی بی‌نیاز کرده و تکلیفی در ترک گناهان ندارند، که همه این اعتقادات الحاد و کفر و مایه خروج از دین است همان‌گونه که ادله عقلی و آیات و روایاتی که ذکر آنها گذشت بر این امر دلالت می‌کرد و تو دانستی که ائمه(ع) از صاحبان چنین عقیده‌ای بیزاری جسته و آنان را کافر دانسته و فرمان به کشتن آنها می‌دادند و اگر روایتی را شنیدی که القاگر چنین عقایدی بود یا باید آن را تأویل به معنایی درست کرده و یا آن که از دروغ بافی‌های غالیان دانست، اما از سوی دیگر بعضی از متکلمان و محدثان در ماجرای غلو زیاده‌روی کرده‌اند و این به دلیل کوتاهیشان در امر شناخت [مرتبت و منزلت واقعی] ائمه(ع) و ناتوانیشان از درک احوال غریب و شئون شگفت‌انگیز آنان بوده است و از همین رو بسیاری از راویان ثقه و مورد اعتماد را به دلیل آنکه بعضی از امور خارق‌العاده و شگفت را از ائمه(ع) روایت کرده‌اند، تضعیف [و رمی به غلو] کرده‌اند و تا آنجا برخی پیش رفته‌اند که گفته‌اند از جمله مصادیق غلو آن است که کسی قائل به نفی سهو از ائمه شود و یا آنکه  بگوید آنها آنچه بوده و آنچه خواهد بود را می‌دانند و... و این در حالی است که در روایات فراوانی وارد شده است که:
ما را رب و خدا ندانید و [پایین‌تر از آن] هرچه می‌خواهید درباره ما بگویید که البته نمی‌توانید حق آن را اداکنید... .
 و نیز در حدیث وارد شده است که:
امر [مقام و منزلت و...] ما چنان دشوار و دیریاب است که جز فرشته‌ای مقرب یا پیامبری مرسل و یابنده مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده است، طاقت دریافت و باور آن را ندارد.
... بنابراین بر فرد مؤمن و متدین است که اقدام به رد روایاتی که در فضائل و معجزات و مراتب  بلند آنها وارد شده است، ننماید مگر آنکه حاوی سخنی بر خلاف ضرورت دین و یا مخالف با براهین قاطع عقلی و آیات محکم قرآنی و احادیث متواتر باشد.» 21
ماهنامه موعود شماره 64
منبع :  http://mouood.org//
اللهم ارزقنا فی الدنیا زیاره الحسین و فی الاخره شفاعه الحسین علیه السلام

سلام بر حسین


 السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
السلام علی الخد التریب .سلام بر آن چهره خاک آلود. ( در صحرای قیامت گون کربلا )

بررسی اسنادزیارت ناحیه مقدسه


بررسی اسنادزیارت ناحیه مقدسه
 
ناصرالدین انصارى?قمى

زیارت ناحیه مقدسه، یکى از زیارات مشهور امام حسین(علیه السلام ) است. این زیارت در روز عاشورا و غیر آن خوانده مى?شود و به اصطلاح، از زیارات مطلقه است. این زیارات، آموزه?هایى از عشق، معرفت، سوز، حماسه و توسل زائر به شمار مى?رود که در عین مرثیه بودنش مسؤلیت آفرین و حرکت?ساز است. این زیارت، از امام?زمان(ع) صادر شده است و صحنه کربلا و حادثه بزرگ عاشورا را به زیباترین وجه در مقابل چشمان اشکبار و قلب داغدار شخص زائر مجسم مى?نماید و او را در متن واقعه عاشورا قرار مى?دهد. و آنگاه که سراسر وجود انسان را سرشار از عشق و معرفت کرد، جانش را با تولّى و تبرى مأنوس مى?سازد و سلام بر حسین و یارانش، و بیزارى از یزید و یزیدیان تاریخ را ورد قلب و زبانش مى?نماید.
این زیارت با سلام بر پیامبران الهى و اولیاى دین، ائمه اطهار(علیهم السلام) آغاز مى?شود سپس، با سلام بر امام?حسین علیه السلام و یاران با وفایش ادامه مى?یابد. پس از آن، به شرح کامل اوصاف و کردار امام حسین(علیه السلام) پیش از قیام، زمینه?هاى قیام حضرت، شرح شهادت و مصایب آن حضرت، و عزادار شدن تمام عالم و موجودات زمینى و آسمانى مى?پردازد. در پایان، با توسل به ساحت قدس ائمه اطهار و دعا در پیشگاه خداوند متعال، پایان مى?پذیرد.
  مصادر زیارت ناحیه مقدسه
این زیارت مسلماً از سوى امام معصوم علیه السلام صادر گردیده، و در کتب متقدمان و علماى شیعه از زمانهاى دور تاکنون، ثبت و ضبط شده است. نخستین کسى که از این زیارت در کتاب خویش نام برده، شیخ مفید (م.413ق.) است که آن را در کتاب مزار خویش جزء اعمال روز عاشورا ثبت کرده است. اکنون، این کتاب در دست نیست؛ ولى علامه مجلسى مى?نویسد:
 قال الشیخ المفید - قدس الله روحه - فى کتاب المزار ماهذا الفظه: زیارة أخرى فى یوم عاشورا بروایة اخرى، إذا أردت زیارته بها فى هذا الیوم فقف علیه (ع) و قل: السلام على صفوةاللَّه...1    پس از مفید، شاگردش سیدمرتضى علم?الهدى (م.436 ق.)، از آن در کتاب مصباح الزائر خویش - یا المصباح2  یاد کرد. این کتاب هم، اکنون موجود نیست و تنها نشانه?اى که از آن در دست داریم، عبارات سیدبن طاووس در مصباح الزائر است، که مى?نویسد:
زیارة ثانیة بألفاظ شافیة یزاربها الحسین - صلوات?اللَّه?علیه - زاربها المرتضى علم الهدى - رضوان الله علیه - قال: فإذا أردت الخروج فقل: أللّهمّ إلیک توجهت.... ثم تدخل القبة الشریفة و تقف على القبر الشریف و قل: السلام على آدم صفوة الله...3.
علامه مجلسى هم در نقل این زیارت، به کتاب سید مرتضى(ره) اشاره کرده است.4
سومین کس، ابن?المشهدى (م. 595 ق.)، شاگرد شاذان بن جبریل?قمى، عبدالله بن جعفر دوریستى و ورام بن ابى?فراس، و استاد ابن?نماحلّى و فخاربن معد حائرى است. ابن المشهدى درباره زیارت ناحیه در کتاب المزار الکبیر، مى?نویسد:
 زیارة أخرى فى یوم عاشورا لأبى عبدالله الحسین ممّا خرج من الناحیة إلى أحد الأبواب. قال: تقف علیه و تقول: السلام على آدم صفوةالله...5.
چهارمین عالم شیعه که به نقل آن پرداخته، سیدبن طاووس، رضى الدین على?بن موسى?بن طاووس حسنى بغدادى (م.664 ق.)، است که این زیارت را در مصباح?الزائر نقل کرد6 و پس از این دو کتاب بود که زیارت ناحیه در کتابهاى حدیثى و مزار متأخران نقل گردید، و ترجمه?ها و شرحهاى متعدد بر آن نگاشته شد. دراین باره، مى?توان به کتابهاى ذیل اشاره کرد:
    1. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 98، ص 317 و تحفة الزائر، ص333، زیارت چهارم امام حسین(ع)؛
    2. محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج10، ص335؛
    3. شیخ ابراهیم بن محسن کاشانى، الصحیفة المهدیه، ص203؛
    4. محدث قمى، نفس المهموم، ص233 و ترجمه کمره?اى، ص104؛
    5. میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج6، ص115؛
    6. گروه نویسندگان (زیر نظر آیت الله بروجردى)، جامع أحادیث الشیعه، ج15، ص405؛
    7. سید محمود، دهسرخى،  رمزالمصیبة، ج3، ص10.
    پس، این زیارت، سابقه?اى هزار ساله دارد، و در کتابها و گفتارهاى عالمان شیعه مشهور بوده است.
 صدور زیارت ناحیه
اصل صدور زیارت ناحیه از سوى امام معصوم(ع)، در کتب قدما پذیرفته شده بود. علماى بزرگ شیعه آن را به عنوان یک زیارت مأثور و حدیث مشهور، در کتابهاى خویش ذکر کرده?اند. شیخ مفید (م.413ق.) در مزار خود، مى?نویسد:
زیارة أخرى فى یوم عاشورا بروایة اخرى.
از این جمله معلوم مى?شود که این روایت، مروى بوده و از جمله احادیث صادره از معصوم به شمار مى?رفته است7.
سید مرتضى (م.436 ق.) به هنگام زیارت امام حسین(ع)، نخست این زیارت را مى?خواند و سپس زیارت دیگر را قرائت مى?کرد. سیدبن طاووس در مصباح الزائر مى?نویسد:
زاربها المرتضى علم الهدى - رضوان الله علیه.8
و هم، در نسخه خطى کتاب المزار - از نویسنده?اى کهن و نامعلوم، که نسخه آن به شماره 426 در کتابخانه آیت الله مرعشى قم موجود است - نوشته شده است:
زیارة أخرى تختص بالحسین - صلوات الله علیه - و هى مرویة بأسانید مختلفة و هى أوّل زیارة زاربها المرتضى علم الهدى - رضوان الله علیه.9
و معلوم است که تا زیارتى مروى از امام معصوم (ع) نبوده باشد، فقیهى بزرگ و عالمى سترگ مانند سید مرتضى، آن را بر زیارات دیگر - مانند زیارت عاشورا - مقدم نمى?داشته و نمى?خوانده است.10
ابن المشهدى (م.595ق.) هم صریحاً مى?نویسد:
زیارة أخرى فى یوم عاشورا لأبى?عبدالله الحسین ممّا خرج من الناحیة إلى أحد الابواب11.
از این جمله، به صراحت روشن مى?شود که زیارت ناحیه، از سوى امام زمان(ع) صادر گردیده و به یکى از نواب خاصه و ابواب اربعه داده شده است. پس از آن، از طریق راویان بعدى به دست شیخ مفید رسیده و از ایشان به سید مرتضى و راویان پس از وى، منتقل شده است. از همین رو، اسناد این زیارت به امام زمان(ع) در کتب متأخران، بدون هیچ شک و شبهه?اى بوده است.
شیخ ابراهیم بن محسن کاشانى هم در الصحیفة المهدیة مى?نویسد:
زیارة صدرت من الناحیة المقدسة إلى أحد النواب الأربعة.12
محدث قمى در نفس المهموم مى?نویسد:
فکان کما وصفه ابنه الإمام المهدى.13
آیت الله سیدمحمد هادى میلانى هم مى?نویسد:
 ونجد فى زیارة الإم المهدى - صلوات الله و سلامه علیه - وصفاً دقیقاً لما جرى على جده الحسین (ع).14
در کتاب حماسه حسینى استاد شهید مرتضى مطهرى هم بخشهایى از این زیارت نقل شده است.15
 اسناد زیارت ناحیه
این زیارت سند دارد؛ به طورى که با اسناد محکم، به شیخ مفید، سیدمرتضى و ابن المشهدى مى?رسد. احتمالاً با سند در کتاب مزار شیخ مفید و مصباح سیدمرتضى روایت شده، اما با فقدان این دو کتاب، و حذف اسناد زیارات در مزار ابن المشهدى - به دلیل اختصار - سند این زیارت هم مفقود شده است. خود ابن?مشهدى در آغاز کتابش، تصریح مى?کند که این زیارات با سند متصل به من رسیده است. او مى?نویسد:
فإنّى قد جمعت فى کتابى هذا من فنون الزیارات.... ممّا اتصلت به من ثقات الرواة إلى السادات.16
اما ابن?المشهدى براى اختصار کتابش و اطمینانى که به صدور زیارات از معصوم داشت، آنها را حذف کرد. علامه مجلسى پس از نقل عبارت ابن مشهدى، مى?نویسد:
 فظهر أنّ هذه الزیارة منقولة مرویة.17
در نسخه کتاب المزار - که به شماره 462 در کتابخانه آیت?الله مرعشى موجود است (ورق 146) - درباره این زیارت چنین آمده است:
»و هى مرویة بأسانید مختلفة«.
در مستدرک?الوسائل نیز این عبارت بدون واژه »مختلفه« آمده است18. شیخ مفید هم در کتاب مزار و در وصف این زیارت، چنین نگاشت:
زیارة أخرى فى یوم عاشوراء بدرایة أخرى.19
مسلّم است تا این زیارت داراى سند عالى و استوار نباشد، شیخ مفید و سیدمرتضى آن را در کتابشان نمى?آوردند، و سید مرتضى آن را بر زیارات دیگر - مانند زیارت عاشورا، که داراى سندى محکم و متعدد است - مقدم نمى?داشت و نمى?خواند.
پس، زیارت ناحیه داراى سند صحیح و معتبر است، که از امام زمان(ع) صادر شده و از طریق یکى از نایبان خاص آن حضرت، به راویان اخبار، از آنان به شیخ مفید، سپس به ابن المشهدى و از او به سیدبن طاووس، علامه مجلسى و دیگران رسیده است.
 زیارت ناحیه ثانیه (رجبیه)
یکى دیگر از زیارات ناحیه، زیارتى است که سیدبن طاووس در اقبال، ضمن اعمال روز عاشورا به سند خویش روایت کرد. این زیارت مشتمل بر نام شهیدان کربلاست، و با جمله: »السلام على اول قتیل من نسل خیر سلیل« آغاز مى?شود20 نیز، پیش از سیدبن طاووس این زیارت در مزار شیخ مفید21 و مزار کبیر ابن?المشهدى22 آمده است. این زیارت با اضافاتى، شامل زیارت امام حسین(ع). على?اکبر(ع) و دیگر شهدا - بدون ذکر نام یکایک آنان -، بنابر نقل شیخ مفید و سیدبن طاووس، در اعمال اول ماه رجب و شب نیمه شعبان هم تکرار شده و معروف به »زیارت رجبیه« است23. سیدبن طاووس در پایان نقل این زیارت مى?فرماید:
قد تقدم عدد الشهداء فى زیارت عاشورا بروایة تخالف ماسطرناه فى هذا المکان، و یختلف فى أسمائهم ایضاً و فى الزیادة و النقصان، و ینبغى أن تعرف - أیدک الله بتقواه - إننّا تبعنا فى ذلک ما رأیناه او رویناه، و نقلنا فى کل موضع کما وجدناه«.
 سند زیارت ناحیه ثانیه
سید - و هم ابن المشهدى در مزار خود - به سند متصل خویش از جدّش، شیخ طوسى، از ابو عبدالله محمدبن احمدبن عیاش، از ابومنصور بن عدالمنعم?بن نعمان بغدادى نقل مى?کند که در سال 252ق، از ناحیه مقدسه به دست شیخ محمد بن غالب اصفهانى، این زیارت خارج شد. متن عبارت، چنین است:
 خرج من الناحیة سنة اثنتین و خمسین و مأتین على ید الشیخ محمد بن غالب الإصفهانى.
با این?که?سند این زیارت در کمال اتقان و اعتبار است، اما پرسشهاى چندى مطرح مى?شود:
    1. کلمه ناحیه، اشاره به کدام امام دارد؟
    2. آیا این سال، صحیح است؟
 محققان از علما درباره این جمله، چند احتمال داده?اند:
    1. علامه مجلسى مى?فرماید:
 و اعلم أنّ فى تاریخ الخبر إشکالا لتقدمها على ولادة القائم (ع) بأربع سنین. لعلّها کانت اثنتین و ستین و مأتین و یحتمل أن یکون خروجه عن ابى محمد العسکرى(ع).24
    2. ملا عبدالله بن نورالله بحرانى مى?نویسد:
 هکذا فى جمیع النسخ إلاّ أنّ هذا التاریخ لا یناسب ولادة و غیبة الإمام المهدى(ع) بفصل عدة سنوات فیحتمل تصحیف الرقم، أو أنّها وردت عن الإمام العسکرى(ع).25
    3. حاج میرزا ابوالفضل تهرانى مى?نویسد:
 و ظاهراً، مراد به ناحیه، حضرت امام حسن عسکرى است؛ چنانچه در کثیرى از اخبار، این اطلاق شایع است، چه این تاریخ سابق بر ولادت امام زمان است.26
    4. حاج فرهاد میرزا معتمدالدوله مى?نویسد:
 گویند: تاریخ خبر خالى از اشکال نیست، چون ولادت با سعادت امام زمان در سال 256 است و خروج این زیارت، چهار سال قبل از میلاد است، و احتمال دارد که از امام عسکرى باشد و نساخ اشتباه کرده باشند.27
    5. محمد ابراهیم آیتى مى?گوید:
 در زیارت ناحیه مقدسه که در اقبال سیدبن طاووس نقل شده، نام هفتاد و دو نفر از شهدا ذکر شده است. و این زیارت، که تاریخ صدور آن از ناحیه مقدسه سامراء، سال 252ق. مى?باشد، باید از ناحیه?مقدسه امام حسن عسکرى(ع) شرف صدور یافته باشد، نه از ناحیه مقدسه امام زمان(ع). چه در این تاریخ؛ یعنى سال 252ق، هنوز امام زمان تولد نیافته بود، و هشت سال دیگر؛ یعنى تا سال 260ق. پدرش امام یازدهم(ع) زنده بود.28
بنابراین، اگر سال 252 را صحیح بدانیم و احتمال تصحیف - که در متون خطى قدیم بسیار است و اشباه و نظایر فراوان دارد - ندهیم، مراد از ناحیه، امام عسکرى(ع) است. اما اگر این سال را نادرست بدانیم و مانند علامه مجلسى و ملا عبدالله بحرانى، احتمال تصحیف بدهیم و صحیح آن را »ستین« بدانیم، مراد از ناحیه، ناحیه مقدسه امام زمان (ع) خواهد بود.
اما در زیارت رجبیه - که در بخشى از آن با زیارت ناحیه، شباهت به چشم مى?خورد -، احتمال فراوان است که زیارت جداگانه و مروى از یکى از امامان (ع) بوده باشدکه با توجه به فقدان اصل مزار شیخ مفید و عدم سند، نمى?توانیم به گوینده آن پى ببریم.
پى?نوشتها:
 ×   برگرفته از: مجله مسجد، ش66.
 1 .   محمدباقرمجلسى، بحارالانوار، ج 98، 317.
 2 .   ر.ک:سیدمحمد امین، اعیان الشیعه، ج 8، 219.
 3 .   ابن?طاووس، مصباح الزائر، 221.
 4 .   بحارالانوار، ج98، 328.
 5 .   ابن المشهدى، المزار الکبیر، 496 - 519.
 6 .   ابن طاووس، مصباح الزائر، 192.
 7 .   بحارالانوار، ج 98، 317، ح 8؛ میرزاحسین نورى، مستدرک الوسائل، ج10، 335، ح 16؛ جامع احادیث الشیعه، ج 15، 405، ح 16 و 17.
 8 .   ابن طاووس، مصباح الزائر، 221.
 9 .   نامعلوم، المزار، ورق 146.
 10.   ر.ک: مستدرک الوسائل، ج 10، 335، ح 17.
 11.   ابن المشهدى، المزار الکبیر، 496.
 12.   ر.ک: کاشانى، الصحیفة المهدیة، 203.
 13.   شیخ?عباس قمى، نفس المهموم، 233.
 14.   میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج 6، 115.
 15.   مرتضى مطهرى، حماسه حسین، ح1، 191.
 16.   المزار الکبیر، 27.
 17.   بحارالانوار، ج 98، 328.
 18.   مستدرک الوسائل، ج 10، 335، ح17.
 19.   بحارالانوار، ج98، ص317، ح8.
 20.   بحارالانوار، ج 98، 274-269.
 21.   همان، ج98، 274.
 22.   المزار الکبیر، 162 - 164.
 23.   بحارالانوار، ج98، 341-336.
 24.   همان.
 25.   بحرانى، عوالم العلوم، ج 63 (مخطوط)، ص787، تحت عنوان: الأخبار، الائمة، القائم اوابیه.
 26.   تهرانى، شفاءالصدور، ج 1، 243.
 27.   معتمدالدوله، قمقام زخار، 677.
 28.   آیتى، بررسى تاریخ عاشورا، 123
موعود شماره چهل ?و دو
منبع :سایت موعود


حقوق سیاسی زنان

حقوق سیاسی زنان
مشارکت سیاسی زنان و حضور فعال در صحنه‌های اجتماعی موجب می‌شود خط مشی‌ها و قوانینی که حامی و تعالی‌دهنده حقوق زنان اثر به تصویب رسیده و به مرحله اجرا درآید. زنان در عصر حاضر تقریباً در هر کشوری نهادهای منتخب اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارند و حق رأی‌دهی و توظیف در مقام‌های سیاسی را کسب کرده‌اند، لیکن میزان مشارکت زنان نسبت به فعالیت و توانایی و نفوس و نقش والای زنان در جامعه ناچیز است و برای مشارکت سیاسی و اجتماعی با موانع متعدد مواجه‌اند که بعضی از آن‌ها قرار زیر است:
-نگرش و شیوه‌های تبعیض‌آمیز علیه زنان
ـ روابط نابرابر قدرت زنان و مردان در خانواده
-مصروفیت خانه‌داری و مراقبت از فرزندان
-خارج بودن مسایل مورد علاقه زنان و از حیطه دستور کارهای سیاسی
- بی‌سوادی و نداشتن تحصیلات عالی و مسلکی
-نداشتن تجربه و سابقه کار در امور اجتماعی سیاسی
-ترس از قرار گرفتن در معرض خشونت، آزار، انتقاد و طلاق از جانب شوهر
ـ فقر اقتصادی
-بالا بودن هزینه رسیدن و تصاحب مشاغل دولتی
-ـ تبعیض بر ضد زنان اقلیت از هر نوع
-وجود فرهنگ رویارویی و رقابت ناسالم سیاسی اجتماعی و به وجود آوردن و افتخار «برنده‌گان» و توهین و تحقیر «بازمانده‌گان»
-ملقب کردن مردان به عنوان سرپرست و نان‌آور خانواده و ملقب کردن زنان به عناوین «ضعیفه، دخترک بیچاره، چرا زن به دنیا آمده؟»
-پایین بودن اعتماد نفس به زنان
- و از همه مهم‌تر  رسوم و قوانین ملی، دینی، محلی و حتی بعضی دیدگاه‌های جاهلانه دینی و مذهبی مانع فعالیت‌ زنان و مشارکت سیاسی و اجتماعی‌شان می‌شود.
به عنوان نمونه در سال 1993 میلادی، حزب دست‌راستی پروتستان SGP هلند از عضویت زنان ممانعت و جلوگیری کرد. زیرا اعضای آن گمان می‌کردند که «کتاب مقدس» فعالیت سیاسی زنان را منع کرده است. زنان اگر چه حق رأی‌دهی دارند، اما به دلایل عدم اطلاعات کافی از انتخابات نداشتن معرفت کافی در مورد کاندیدان و نداشتن اجازه برای ملاقات‌ها و تشکیل جلسات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... به هدف و مرام خویش رسیده نمی‌توانند و اغلب کاندید مورد نظرشان را بنا بر تحمیل رأی عقیده کلان قوم، سرپرست فامیل و... نمی‌توانند انتخاب نمایند.
در بعضی موارد عمال حکومت بنا بر نوشتن مقاله‌های سیاسی و اعتراض به خط مشی دولت و عضویت احزاب سیاسی مخالف با دولت، تدریس مطالب مخالف با خط مشی سیاسی حکومت و تشکیل اجتماعات جهت اخذ حقوق و عضویت در جنبش‌ها و نهضت‌های ملی به زندان فرستاده شد و در زندان‌ها مورد توهین، تحقیر و حتی گاهی مورد تجاوز بی‌رحمانه جنسی قرار می‌گیرند..محمدعلی فیاض بامیانی


مقام زن در اسلام

مقام زن در اسلام                                                                                محمدعلی فیاض بامیانی

دین مقدس اسلام که سعادت و رستگاری انسان‌ها را در همه ابعاد زندگی احتوا می‌کند و همه زوایای زنده‌گی بشر را در پرتو فرمایشات و دستورات جامع خویش منور می‌کند، زنان را دارای کرامت و فضیلت می‌شمارد و به مقام والای زنان و مادران ارج می‌دهند. قرآن کریم نیز پیرامون مقام و منزلت زنان و چگونه‌گی زنده‌گی آنان سوره‌ای به نام «نساء» یعنی زنان برای پی بردن به جایگاه و مقام والای زنان دارد در قصص پر محتوای قرآنی و حکایات ادیان الاهی نیز، تاریخ ظهور و پیشرفت ادیان الاهی را نتیجه زحمات و ایثار زنان و مردان خداجو و حق‌پرست بیان می‌کند. از اوایل زنده‌گی بشری، آدم و حوا، ابراهیم و و هاجر و ساره، مریم ـ زنی که قرآن کریم صفات عالی و نیکویی به او نسبت می‌دهد و پیامبر بزرگ الاهی حضرت یحیی؛ به علو مقام و برتری معنوی او اعتراف می‌کند ـ و در تاریخ پر افتخار صدراسلام، خدیجه کبری که اسوه ایمان، ایثار و فداکاری است که در راه پیشرفت دین مقدس اسلام نقش ارزنده‌ای ایفا نموده و کارنامه درخشانی در اسلام به جای گذاشته و از همه مهم‌تر با این که جامعه جاهل عرب داشتن دختر را بر خود ننگ پنداشتند، جهت نمایاندن علو مقام زن در اسلام حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به عنوان کوثر یاد نمود.
کوثر، نامی است مبالغه‌آمیز به معنی دارنده خوبی زیاد و خیر
کثیر، در قرآن کریم آیات متعددی پیرامون فضایل و سجایای اخلاقی این کوثر مطهر نازل گردیده است. در درخشان‌ترین حادثه پر افتخار جهان اسلام واقعه کربلا نیز فداکاری، ایثار، شجاعت، پیام‌رسانی و هدایات زینب کبری نقش ارزنده زنان را در جامعه اسلامی تبارز و جلوه خاصی می‌دهد.
موارد بالا نمایان‌گر این است که زنان همچو مردان، بلکه گاهی والاتر توانایی رشد و کسب شایسته‌گی‌های فراوان دارد و بدون حضور زنان در عرصه اجتماعی و سیاسی نمی‌توان از عدالت اجتماعی و تعادل سیاسی سخن گفت و دین مقدس اسلام برای زنان مقام عالی و والایی قایل بوده و زنان دارای منزلت و مقام عالی انسانی هستند....