سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلوه معشوق

سفارش پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم

از سفارشهای پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم

ای مردم گوئی که مرگ بر غیر ما مکتوب افتاده است ، و حق بر جز ما واجب گشته و آن کسان که جنازه ایشان تشییع کرده ایم بزودی نزد ما باز خواهند گشت . آنان را به گور می سپاریم و میراثشان را چنان  همی خوریم که گویی جاودانانیم ، گوئی پند دهندگان را از یاد برده ایم و از هر بلا به پناه اندریم ،
خوشا حال آن کسی که آنچه به راه حلال بدست آورده انفاق کند و با اهل دانش و حکمت هم نشین شود . و از اهل ذلت و مسکنت ببرد . خوشا حال آن کس که نفس، خوار ، خلق، خوش و سریرت نیک کند و بدی خویش از مردمان به دور دارد . خوشا آن که زیادت مال خویش بخشش کند و زیادت سخن نگهدارد و سنّت ، وی را کافی بود و بدعت وی را نفریید. (
کشکول شیخ بهائی ص 391)

 


زندگی سعادتمندانه

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم  فرمودند :

«ان اردتم عیش السعداء  و موت الشهداء و النجاه یوم الحسره و الظل یوم الحرور و الهدی یوم الضلاله فادرسوا القرآن فا نّه کلام الرحمن و حرز من الشیطان ورُحجان من المیزان »

اگر می خواهید همچون سعادتمندان زندگی کنید و همچون شهیدان از دنیا بروید و در روز حسرت نجات یابید و در روز گرمای سخت سایبانی داشته باشید و در روز گمراهی به راه راست بروید قرآن بخوانید که کلام خدای رحمان و امان از شیطان و سبب سنگینی ترازوی اعمال است . (الحیاه ج2 ص 155)


شیر خدا

علی آن شیر خدا شاه عرب          الفتی داشته با این دل شب  
شب زاسرار علی آگاه است         دل شب محرم سر الله است
شب علی دید و به نزدیکی دید      گرچه او نیز به تاریکی دید
شب شنیده است مناجات علی    جوشش چشمه عشق ازلی

شمایل امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

شمایل امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

 محدثان معتبر - از شیعه و اهل سنّت - بنابر احادیث بسیارى، از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و ائمه‏علیهم السلام شمایل و اوصاف حضرت مهدى‏علیه السلام را در کتاب‏هاى خویش بیان کرده‏اند. مجموعه این روایات را مى‏توان به سه دسته تقسیم کرد:

 دسته نخست، روایاتى است که شمایل حضرتش را پس از ولادت و در ایام کودکى و در ایام حیات امام عسکرى‏علیه السلام، توصیف نموده‏اند.

 دسته دوم، حکایاتى است که ملاقات کنندگان با آن حضرت در طول دوران غیبت، شمایل آن حضرت را ذکر کرده‏اند.

 دسته سوم، احادیثى است که به نقل از معصومین‏علیهم السلام شمایل و ویژگى‏هاى جسمانى آن حضرت را هنگام ظهور و حکومت ایشان بیان کرده‏اند.

 1 . روایات دسته اوّل:

 یعقوب منقوش گوید:

خدمت امام یازدهم حسن عسکرى‏علیه السلام وارد شدم. درون حیات بر سکویى نشسته بود و سمت راستش اتاقى بود و بر آن پرده‏اى آویخته بود. عرض کردم:

اى سید من! صاحب امر امامت بعد از شما کیست؟

فرمود: این پرده را بالا بزن، آن را بالازدم، یک پسربچه به قامت پنج وجب - که به نظر مى‏آمد هشت الى ده سال داشت - بیرون آمد. با پیشانى درخشان و روى سفید و دو چشم براق و دو کتف ستبر و دو زانوى برگشته. در گونه راستش خالى و در سرش گیسوانى بود. بر زانوى پدر خود ابى‏محمد نشست؛ پس به من فرمود: این است صاحب الامر شما».

 2 . حکایات دسته دوم:

 شمایل حضرت در پاره‏اى از حکایت‏هاى ملاقات نیز ذکر شده است. البته اینها همانند روایت‏هاى دسته اوّل و سوم اطمینان آور نیستند. ( ]   ملاقات با حضرت مهدى‏علیه السلام)

 3 . روایات دسته سوم:

 روایاتى است که شمایل حضرت را در هنگام قیام و ظهور و عصر حکومت ذکر کرده است.

 1 - 3 . امام رضاعلیه السلام فرمود:

 «... وَاِنَّ القائِمَ هُوَ الَّذى‏ اِذا خَرَجَ کانَ فی سِنِّ الشُّیُوخِ وَمَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِیّاً فی بَدَنِهِ حَتَّى لوْ مَدَّ یَدَهُ اِلى اَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلى وَجْهِ الاَرْضِ لَقَلَعَها وَلَوْ صاحَ بَیْنَ الجِبالِ لَتَدَکْدَکَتْ صُخُورُها...»

«... قائم آن است که چون ظهور کند، در سن پیران است و سیماى جوان دارد. نیرومند باشد تا به جایى که اگر دست به بزرگ‏ترین درخت زمین اندازد، آن را از جا بکند و اگر میان کوه‏ها نعره کشد، سنگ‏هاى آنها از هم بپاشد».

 2-3. امیرمؤمنان على‏علیه السلام بالاى منبر فرمود:

«یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلدى فی آخِرِ الزَّمانِ اَبْیَضُ اللَّونِ مُشْرَبٌ بالحُمْرَةِ مَبْدَحُ البَطنِ عَریضُ الفَخِذَیْنِ عَظیمُ مَشاشِ المَنْکَبَینِ بِظَهرِه شامَّتانِ: شامَةٌ عَلى لَوْنِ جِلْدِه و شامَةٌ عَلى شِبهِ شامَةِ النَبىِ‏صلى الله علیه وآله...»

«مردى از فرزندانم در آخِرُالزّمان ظهور مى‏کند. رنگش سفید آمیخته به سرخى و شکمش بر آمده است. دو رانش ستبر و هر دو شانه‏اش قوى است. در پشتش دو خال است، مانند مهر؛ یکى به رنگ پوستش و یکى چون مهر نبوّت پیغمبرصلى الله علیه وآله».

 3 - 3 . آن‏حضرت فرمود:

«...وَهُوَ رَجُلٌ اَجْلَى الجَبِینِ، اَقْنَى الاَنْفِ، ضَخْمُ البَطْنِ، اَزْیَلُ الفَخِذَیْنِ بِفَخِذِهِ الیُمْنى‏ شامَةٌ، اَفْلَجُ الثَّنایا، وَیَملأُ الاَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ ظُلماً وَجُوراً»

«... او مردى است بلند پیشانى، داراى بینى باریکى که میانش اندک برآمدگى دارد. برآمده شکم، داراى ران‏هاى درشت و پهن است. خالى بر ران راست او است. میان دو دندان پیشین او گشاده است...».

 4-3. امام باقرعلیه السلام نیز در وصف آن حضرت فرمود:

«... او شخصى است سرخ و سفید داراى چشمانى گرد و فرو رفته، ابروانى پر پشت و برجسته و شانه‏اى پهن...».

 5-3. امام على‏علیه السلام فرمود:

«مهدى داراى چشمانى سیاه و درشت است. موهایى مجعد و خالى بر گونه دارد...».

 6-3. امام باقرعلیه السلام فرمود:

«مهدى در حالى قیام خواهد کرد که یک تار موى سفید در سر و محاسن او دیده نمى‏شود».

 و همین معنا در کلام نورانى امام مجتبى‏علیه السلام آمده است که حضرت مهدى در سن و سالى کمتر از چهل ظهور خواهد کرد.

 از روایات فوق و احادیث دیگر، مى‏توان حضرتش را این گونه وصف نمود: چهره‏اش گندمگون، ابروانش هلالى و کشیده، چشمانش سیاه و درشت و جذاب، شانه‏اش پهن، دندان‏هایش براق و گشاده، بینى‏اش کشیده و زیبا، پیشانیش بلند و تابنده، استخوان بندى‏اش استوار و صخره سان، دستان و انگشتانش درشت، گونه‏هایش کم گوشت و اندکى متمایل به زردى که از بیدارى شب عارض شده، بر گونه راستش خالى مشکین، عضلاتش پیچیده و محکم، موى سرش بر لاله گوش ریخته، اندامش متناسب و زیبا، هیئتش خوش منظر و رباینده، رخساره‏اش در هاله‏اى از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق، قیافه‏اش از حشمت و شکوه رهبرى سرشار، نگاهش دگرگون کننده و خروشش دریاسان و فریادش همه گیر است.


ادامه فرقه بابیه

زمینه ‏هاى پیدایش بابیّت‏
معمولاً وقتى مشکل یا بحرانى اجتماعى پدید مى‏آید و جمعى از مردم خود را از مقابله با آن ناتوان مى‏بینند، برخى مغرضان و گاه ساده‏لوحان، براى کنار کشیدن خود از مسؤولیت‏هاى مهم و پر زحمت، یا به گوشه‏نشینى روى مى‏آورند و یا به دین‏سازى و بازى با اعتقادات مردم مى‏پردازند. اکثر ادعاهاى بابیّت در موقعیتى این گونه پدید آمده است. انگیزه‏هاى مدعیان بابیّت عبارت است از:
1 . ثروت اندوزى‏
یکى از مهم‏ترین راه‏هاى نفوذ شیطان ثروت است هنگامى که حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام شهید شد، سى هزار دینار از اموال امام‏
 علیه السلام نزد على بن ابى‏حمزه بطائنى باقى ماند. ولى براى آنکه اموال را به امام هشتم ‏علیه السلام تحویل ندهد، ادعا کرد امام هفتم ‏علیه السلام زنده و همان مهدى موعود است. در زمان غیبت صغرى نیز برخى براى آنکه اموال امام زمان‏ علیه السلام را به وکیل و نماینده واقعى‏اش تحویل ندهد، ادعاى نیابت و بابیّت کردند. ابوطاهر محمدبن على ابن بلال از کسانى است که براى ثروت اندوزى، ادعاى بابیّت را بر زبان راند.
2 . توهّم‏
برخى در توهّمات فرو رفته، خرد را از دست مى‏دهند؛ ادعاهاى گزاف بر زبان مى‏رانند و جمعى نادان را پیرامون خویش گرد مى‏آورند. براى مثال منابع معتبر تاریخى نشان مى‏دهد ابودلف محمد بن مظفر کاتب - که ادعاى بابیّت داشت - با این مشکل رو
 به ‏رو بود.
3 . جاه‏
 طلبى‏
ریاست
 ‏طلبى نیز از عوامل بسیار مهم پیدایش اعتقادات خرافى و ادیان ساختگى است. غرور و اشتیاق به بزرگ شدن و خود نمایى از صفات مذموم اخلاقى است که انسان را به سمت کارهاى خطرناک مى‏کشاند. از آنجا که مسأله نیابت امام زمان‏ علیه السلام موقعیت ویژه اجتماعى براى فرد ایجاد مى‏کند و احترام و فرمانبردارى مردم را به ارمغان مى‏آورد، برخى از فرومایگان براى جبران ضعف روحى خود، ادعاى نیابت مى‏کنند. البته گاه حسادت در برابر بزرگان سبب جاه‏طلبى است. براى مثال شلمغانى، به نواب اربعه حسادت مى‏ورزید و نمى‏توانست برترى آنان را ببیند؛ بدین سبب ادعاى نیابت کرد.
4 . شهوت‏رانى‏
گمراهى و گرایش به محرمات و شهوت‏رانى، از دیگر انگیزه‏هاى مدعیان بابیّت است. متأسفانه کسانى که نمى‏خواهند پاکدامن باشند، براى رسیدن به لذت‏هاى جنسى و ترویج مفاسد اخلاقى، به ادعاى بابیّت و ساختن دین جدید روى مى‏آورند.
5 . مسائل سیاسى‏
یکى دیگر از انگیزه‏هاى مدعیان بابیّت، مسائل سیاسى است. دولت‏ها گاهى به طور مستقیم و زمانى غیرمستقیم - براى آنکه روحیه شیعیان را خرد کرده و در صفوف متحدشان رخنه پدید آورند و آنان را در تفرقه و تزلزل فرو برند - برخى را تحریک مى‏کنند تا ادعاى بابیّت کنند و به استحکام بنیادهاى حکومت غاصبان و ستمگران بپردازند.


فرقه بابیه

فرقه بابیه1

بنیان گذار «فرقه بابیه» سید على محمد شیرازى است. از آنجا که او در ابتداى دعوتش مدعى بابیّت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان‏ علیه السلام مى‏دانست، ملقب به «باب» گردید و پیروانش «بابیه» نامیده شدند. سید على‏محمد در سال 1235 ق. در شیراز به دنیا آمد. او در کودکى پدرش را از دست داد و تحت سرپرستى عموى خود حاج سید على تربیت یافت.
سید على‏محمد در کودکى، به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسائى (بنیان گذار شیخیه) و شاگردش سید کاظم رشتى بود. سید على‏محمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد؛ به طورى که وى در سن نوزده سالگى به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتى حاضر شد، در همین درس بود که با مسائل عرفانى و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهى به روش شیخیه آشنا شد. قبل از رفتن به کربلا، مدتى در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به «ریاضت» پرداخت. نقل شده است که در هواى گرم بوشهر، بر بام خانه رو به خورشید اورادى مى‏خواند.
اقامت او در کربلا به ظاهر، دو یا سه سال به طول انجامید و موجب گشت که از نوزده سالگى به محضر سید کاظم رشتى پیشواى شیخیه راه یابد و در سلک شاگردان او در آید.
على‏محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سید کاظم رشتى، دگرگون گشت و پس از درگذشت سید، در 24 سالگى دعوى کرد که «باب و واسطه» وصول به امام زمان حضرت حجةبن الحسن قائم آل محمدصلى الله علیه وآله است.
على محمد در آغاز، بخش‏هایى از قرآن را با روشى که از مکتب شیخیه آموخته بود، تأویل نمود و تصریح کرد که از سوى امام زمان‏
 علیه السلام مأمور به الارشاد مردم است. سپس مسافرت‏هایى به مکه و بوشهر کرد و دعوت خود را آشکارا تبلیغ کرد.
یارانش نیز در نقاط دیگر، به تبلیغ ادعاهاى على‏محمد پرداختند. پس از مدتى که گروه‏هایى به او گرویدند، ادعاى خود را تغییر داد و از «مهدویّت» سخن گفت و خود را «مهدى موعود» معرفى کرد. پس از آن ادعاى «نبوّت و رسالت» خویش را مطرح کرد و مدعى شد که دین اسلام فسخ شده است و خداوند دین جدیدى همراه با کتاب آسمانى تازه به نام «بیان» را بر او نازل کرده است. على‏محمد در کتاب بیان، خود را برتر از همه پیامبران دانسته و خود را مظهر نفس پروردگار پنداشته است.
از سال 1260 تا مدت پنج ماه، هیجده تن از علماى شیخیه به سید على محمد باب گرویدند و از روى حساب ابجد با خود وى که نوزده مى‏شود، معروف به «حروف حىّ» شدند.
در زمانى که على‏محمد هنوز از ادعاى بابیّت امام زمان‏
 علیه السلام فراتر نرفته بود، به دستور والى فارس در سال 1261 ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. پس از آن وقتى در مناظره با علماى شیعه شکست خورد، اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر کسى که مرا وکیل امام غایب بداند! لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند!» پس از این واقعه شش ماه در خانه پدرى خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد.
در همین قلعه با مریدانش مکاتبه داشت و از اینکه مى‏شنید آنان در کار تبلیغ دعاوى او مى‏کوشند، به شوق افتاد و کتاب «بیان» را در همان قلعه نوشت. دولت محمدشاه قاجار براى آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در سال 1364ق وى را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکى ارومیه منتقل کرد. پس از چندى وى را به تبریز برده و در حضور چندتن از علما محاکمه کردند.
على‏محمد در آن مجلس آشکارا از مهدویّت خود سخن گفت و «بابیّت امام زمان» را - که پیش از آن ادعا کرده بود - به «بابیّت علم اللّه» تأویل کرد.
على محمد در مجالس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و چون از او درباره برخى مسائل دینى پرسیدند، از پاسخ فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. در نتیجه وى را چوب زده و تنبیه کردند. او از دعاوى خویش تبرّى جست و توبه نامه نوشت. اما این توبه نیز مانند توبه قبلى، واقعى نبود. از این‏رو پس از مدتى ادعاى پیامبرى کرد. پس از مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264 ق. مریدان على محمد، آشوب‏هایى در کشور پدید آوردند و در مناطقى به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان میرزا تقى خان امیرکبیر - صدر اعظم ناصرالدین شاه - تصمیم به قتل على‏محمد و فرو نشاندن فتنه بابیه گرفت. براى این کار از علما فتوا خواست. برخى علما به دلیل دعاوى مختلف و متضاد او و رفتار جنون آمیزش، شبهه خبط دماغ را مطرح کردند و از صدور حکم اعدام او خوددارى کردند. اما برخى دیگر وى را مردى دروغگو و ریاست طلب شمردند و حکم به قتل او دادند. على محمد همراه یکى از پیروانش در 27 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شد.ادامه دارد



اسماعیلیه

 اسماعیلیه
«اسماعیلیه» فرقه‏اى هستند که به امامت شش امام اوّل شیعیان اثنى عشرى معتقدند؛ امّا پس از امام صادق‏ علیه السلام بزرگ‏ترین فرزند او، اسماعیل یا فرزند او، محمد را به امامت پذیرفتند.
اسماعیل بزرگ‏ترین فرزند امام صادق‏ علیه السلام و مورد علاقه و احترام آن حضرت بود.
اگرچه از برخى روایات خلاف این به دست مى‏آید؛ ولى علماى شیعه او را بزرگ داشته و از وى به نیکى یاد کرده ‏اند. به نظر شیخ طوسى‏رحمه الله او جزء رجال امام صادق ‏علیه السلام و اصحاب ایشان است. با توجه به علاقه امام صادق ‏علیه السلام به اسماعیل، او مردى جلیل ‏القدر بوده است. از امام صادق ‏علیه السلام درباره امامت او سؤال شد و حضرت نفى کرد. به این ترتیب اسماعیلیه به هفت امام معتقدند و همین مطلب اعتقاد مشترک در میان همه فرقه‏ هاى اسماعیلیه است. یکى از ادلّه نامیده شدن اسماعیلیه به «سبعه» نیز همین مطلب است. از دیگر ادلّه این نام‏گذارى، اختلاف آنان با امامیّه در مورد هفتمین امام است.
از دیگر نام‏هاى اسماعیلیه، «باطنیه» است. مهم‏ترین ویژگى این گروه باطنى‏گرى و تأویل آیات و احادیث و معارف و احکام اسلامى است. آنان معتقدند: متون دینى و معارف اسلامى داراى ظاهر و باطن است که باطن آن را امام مى‏داند. فلسفه امامت تعلیم باطن دین و بیان معارف باطنى است. اسماعیلیه در جهت تأویل معارف اسلامى، معمولاً از آراى فیلسوفان یونانى - که در آن زمان سخت رواج یافته بود - سود مى‏جستند. به اعتقاد همه فرقه‏ هاى اسلامى، اسماعیلیان در تأویل دین افراط کردند. حتى بسیارى از مسلمانان آنان را به عنوان یکى از فرقه‏ ها و مذاهب اسلامى قبول ندارند.
ریشه پیدایش اسماعیلیه شاید در این نکته نهفته باشد که اسماعیل فرزند ارشد امام ‏صادق ‏علیه السلام مورد احترام آن حضرت بود؛ به همین دلیل برخى پنداشتند که پس از امام صادق‏ علیه السلام او به امامت خواهد رسید. اما اسماعیل در زمان حیات امام صادق ‏علیه السلام، ازدنیا رفت و آن حضرت شیعیان را بر مرگ پسر شاهد گرفت و جنازه او را در حضور آنان و به صورت علنى، تشییع و دفن کرد.
فرقه‏ هاى اسماعیلیه‏
پس از شهادت امام صادق‏ علیه السلام (سال 148 ه .ق)، گروهى مرگ اسماعیل را در زمان آن حضرت انکار کردند و او را امام غایب و امام قائم دانستند. اینان مراسم تشییع جنازه اسماعیل از طرف پدر را براى حفظ جان او تفسیر کردند. نوبختى این گروه را «اسماعیلیه خالصه» مى‏نامد. این گروه به زودى منقرض شدند.
گروه دوم بر آن شدند که اسماعیل مرده است؛ اما چون در زمان حیات پدرش به امامت رسیده بود، پس از فوتش، امام صادق ‏علیه السلام فرزند او محمد را به امامت نصب کرد. بنابراین پس از شهادت امام صادق ‏علیه السلام، محمد به امامت رسید. این گروه به «مبارکیه» معروف گشتند؛ زیرا رئیس آنان «مبارک» نام داشت.
همین گروه اخیر، پس از مدتى به دو فرقه انشعاب یافتند. برخى از آنان مرگ محمد را پذیرفتند و سلسله امامان را در فرزندان او ادامه دادند. برخى دیگر، منکر مرگ محمد بودند و غیبت او را باور داشتند و وى را امام قائم مى‏پنداشتند. اینان «قرامطه» نامیده مى‏شوند؛ زیرا لقب رئیس آنها «قرمطویه» بوده است.
امروزه اسماعیلیه به دو طایفه «آغاخانیه» و «بهره» تقسیم مى‏شوند که بازماندگان دو فرقه نزارى و مستعلوى هستند.
گروه ‏اوّل (قریب به ‏یک میلیون تن) در ایران، آسیاى وسطى، افریقا و هند پراکنده‏اند و رئیس ایشان کریم آقاخان است.
گروه دوم (قریب به پنجاه هزار تن) در جزیرةالعرب و سواحل خلیج فارس و سوریه به سر مى‏برند.

 


زن و فرزند حضرت مهدى‏علیه السلام‏

زن و فرزند حضرت مهدى‏علیه السلام‏

از مجموع روایات سه احتمال درباره زن و فرزندان حضرت مهدى‏علیه السلام به دست مى‏آید:

 1. اساساً حضرت مهدى‏علیه السلام ازدواج نکرده است.

 2. ازدواج انجام گرفته، ولى اولاد ندارد.

 3. ازدواج کرده و داراى فرزندانى نیز هست.

 لازمه احتمال اوّل این است که امام معصوم‏علیه السلام، یکى‏ازسنّت‏هاى مهم‏اسلامى را ترک کرده باشد واین با شأن امام سازگار نیست. اما از طرفى چون مسأله غیبت مهم‏تراست وازدواج مهم؛ ازاین‏رو ترک ازدواج - با توجه به آن امر مهم‏تر - اشکالى ایجاد نمى‏کند و گاهى براى مصلحت‏بالاتر، لازم‏وواجب‏نیز هست.

 براى تأیید این قول مى‏توان موارد ذیل را بیان کرد:

 1. روایاتى‏حضرت خضررا به‏عنوان کسى معرفى کرده که وحشت تنهایى حضرت مهدى‏علیه السلام را در دوران غیبت برطرف مى‏سازد و درحالى‏که آنحضرت زن و فرزند داشت، نیازى به او نبود.

 امام‏رضاعلیه السلام فرمود:

«خضرعلیه السلام از آب حیات نوشید و او زنده است... خداوند به واسطه او تنهایى قائم ما را در دوران غیبتش به انس تبدیل کند و غربت و تنهایى‏اش را با وصلت او مرتفع سازد».

 2. در روایات فراوانى از آن حضرت با القاب فرید (تک) و وحید(تنها) یاد شده است و این با زن و فرزند داشتن منافات دارد.

 3. دسته‏اى از روایات، ملازمان حضرتش را در دوران غیبت تنها سى تن از یاران خاصّ آن حضرت ذکر کره است.

امام صادق‏علیه السلام دراین باره‏فرمود:

«لابُدَّ لِصاحِبِ هَذَا الاَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ وَلابُدَّ لَهُ فى غَیبَتِهِ مِنْ عُزلَةٍ و نِعمَ المَنزِلُ طَیْبَةُ وَ ما بِثَلاثِینَ مِنْ وَحْشَةٍ» ؛

 اما احتمال دوم (پذیرش اصل ازدواج بدون داشتن اولاد) جمع مى‏کند بین انجام سنّت اسلامى و عدم انتشار مکان و موقعیت آن حضرت. اما این اشکال هست که اگر قرار باشد، آن حضرت شخصى را به عنوان همسر برگزیند، یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانى است - که بر این امر دلیلى نداریم - یا اینکه بگوییم مدتى با آن حضرت زندگى کرده و از دنیا رفته است. در این صورت، حضرت به سنّت ازدواج عمل کرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگى را ادامه مى‏دهد.

 احتمال سوم آن است که آن حضرت ازدواج کرده و داراى اولاد نیز هست و آنان نیز فرزندانى دارند و...

 این مسأله، افزون بر اینکه دلیل محکمى ندارد، با این اشکال اساسى روبه‏رو است که این همه اولاد و اعقاب، بالاخره روزى در جست و جوى اصل خویش بر مى‏آیند و همین کنجکاوى و جست و جو، مشکل ساز است و با فلسفه غیبت حضرت مهدى‏علیه السلام نمى‏سازد.

 برخى خواسته‏اند با تمسک به داستان «جزیره خضراء»، بگویند که امام عصرعلیه السلام فرزندانى دارد و بر آن جزیره، زیر نظر وى، جامعه نمونه و تمام عیار اسلامى را تشکیل داده‏اند! لکن با بررسى‏هاى گسترده‏اى که انجام گرفته، جزیره خضراء، افسانه‏اى بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. (جزیره خضراء)

 علامه مجلسى‏رحمه الله این داستان را جداگانه در نوادر بحارالانوار نقل کرده، مى‏نویسد: «چون در کتاب‏هاى معتبر بر آن دست نیافتم، آن را در فصلى جداگانه آوردم».

 شیخ آقا بزرگ تهرانى این داستان را داستانى تخیلى شمرده است.

 افزون بر این، داستان به گونه‏اى است که نمى‏توان آن را پذیرفت! تناقضات فراوان، سخنان بى‏اساس و... از اشکالات اساسى آن است و در سلسله سند آن، افراد ناشناخته‏اى وجود دارد که نمى‏توان بر آن اعتماد کرد، بنابراین، از این راه نمى‏توان زن و اولادى براى حضرت مهدى‏علیه السلام ثابت نمود.