سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلوه معشوق

انس على (علیه السلام ) با قرآن

انس على (علیه السلام ) با قرآن
حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) از آغاز اسلام ، و نبوت پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله ) کاتب وحى بود و به نگهدارى قرآن اهمیت بسیار مى داد. در این باره ام سلمه ( یکى از همسران رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) مى گوید:
جبرئیل (سخن خدا را) به رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) ابلاغ مى کرد و آن حضرت آن را به على (علیه السلام ) املا مى نمود و ایشان مى نوشتند.
(201)
انس امیرالمؤ منین (علیه السلام ) با قرآن به حدى بود که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) درباره او مى فرمود:
هذا على مع القرآن ، والقرآن مع على ، لا یفترقا حتى یردا على الحوض (202)
این على (علیه السلام ) با قرآن و قرآن با على (علیه السلام ) است این دو از هم جدا نمى شوند تا روز قیامت کنار حوض کوثر، بر من وارد شوند.
حضرت على (علیه السلام ) بسیار قرآن مى خواندند، آن هم تلاوت و تدبر و تفکر و با پیاده کردن آن و به کار بستن دستورات و اجراى حدودش ، روح و روان خود را سیراب مى نمود.
کسانى که با نهج البلاغه آشنایى کامل دارند، مى دانند که ، عبارتهاى آن کتاب ، نشان از این دارد که آن حضرت ، نه تنها سخنانش را از متن و بطن قرآن استخراج کرده ، بلکه در 142 مورد تمام آیه یا قسمتى از آن را به طور مستقیم کنار گفتارش به کار برده است .
آن حضرت در زمان خلافتش ، در بازارهاى کوفه قدم مى زد و به راهنمایى مردم و کسبه بازار مى پرداخت . هنگامى که از کنار فروشندگان عبور مى کرد، مکرر این آیه را تلاوت مى فرمود:
تلک الدار الاخره تجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین (203)
این سراى آخرت (و بهشتها و نعمت هایش ) را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که در زمین اراده برترى جویى و فساد ندارند؛ و عاقبت براى پرهیزکاران است .
آنگاه چنین فرمود: این آیه درباره زمامداران عادل و متواضع و سایر قدرتمندان جامعه نازل شده است .
(204)
او به قدرى با قرآن مانوس بود که حتى وقتى شمشیر کینه مفسدان بر سرش فرود آمد، اندکى از خاک محراب را ((بنا بر قولى )) روى زخم سرش ریخت و این آیه را تلاوت فرمود:
منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخرى (205)
ما شما را از خاک آفریدیم و در آن باز مى گردانیم و بار دیگر نیز شما را از آن بیرون مى آوریم .
کوتاه سخن آن که تمام ابعاد زندگى على (علیه السلام ) در ظاهر و باطن ، هماهنگ با قرآن بود، به طورى که طرفداران حق ، او را قرآن ناطق خوانده اند.
محقق معروف اهل سنت ((محمد احمد نواوى مى نویسد: على (علیه السلام ) همه قرآن را حفظ کرد، بر اسرارش آگاه شد و گوشت و خونش با قرآن در آمیخت .
(206)
منبع : تاثیر قران بر جسم و جان . نعمت الله طالبی . http://www.ghadeer.org/qoran/t_qoran/75000007.htm#link71

شهرستان زرند

شهرستان زرند دیاری آرمیده در دامان کویر و دارای مردمان صحرا دلی است که زمانه بر فرزانگی و سخت کوشی آنان گواه است. 
منطقه کویر: اگرچه صفحات تاریخ این سرزمین نه چندان متراکم، بلکه تقریباً از اوایل قرن چهارم هجری قمری به بعد رقم خورده، بااین همه اوراق یاد شده، مشحون از سرافرازی های فراوان و درایت و اندیشه مردمان آن است.
شهرستان زرند از شمال و شمال غرب به شهرستان های کوهبنان و بافق یزد، از شمال و شمال شرق به شهرستان راور، از جنوب شرق به بخش های چترود و مرکزی کرمان و از جنوب غرب و غرب به شهرستان رفسنجان، محدود است.قسمت های مرکزی این شهرستان دشتی بوده که توسط ارتفاعاتی چند احاطه شده است.
در نقشه پهنه بندی اقلیمی ایران، شهرستان زرند را در منطقه ای که دارای دو طوقه اقلیمی است نشان می دهد مناطق شرقی و جنوب شرق شهرستان دارای تیپ اقلیمی بری، نیمه خشک، معتدل تا خنک و مناطق غرب و شمال غرب دارای تیپ اقلیمی بری، خشک، معتدل تا خنک و مناطق غرب و شمال غرب دارای تیپ اقلیمی بری، خشک، نیمه گرم تا خنک است.
 مردم زرند، از دیرباز استعداد خود را در ساخت انواع صنایع دستی به کار گرفته و د راین زمینه خالق آثاری بوده اند که در تاریخ ثبت و ضبط است، پارچه های بافت زرند تا روزگار معاصر رواج داشت.
همچنین بافت و دوخت گیوه های مرغوب نیز بخصوص درخانوک مورد توجه بوده و گیوه های خانوکی معروف است و سفیدگرهای زرند از دیرباز شهرت داشته اند کسانیکه ظروف مسی را با قلع سفید می کردند و اصطلاحاً به آنها" قلانگر" می گفتند.
از جمله صنایع دستی دیگر قالیبافی است که تا اندازه ای رونق خود را حفظ کرده وهمچنین جاجیم بافی و گلیم بافی ازدیگر صنایع دستی قدیمی این شهرستان محسوب می شوند.

از آثار باستانی ، مواریث فرهنگی و جاذبه های گردشگری شهرستان زرند می توان به خانه موقوفه شاهرخ خان، خانه و برج اصفهانی، روستای داهوئیه، آثار آسیاب های آبی، نقارخانه، کاروانسرای گورچو، قلعه ها و برج ها( شامل: قلعه و برج جلال آباد، چهار برج شاهرخ خان، قلعه آبشوری سیریز، قلعه باب هویز، قلعه فتح آباد) و جای پای دایناسور.
همچنین در موارد فوق می توان به بازارها( شامل بازار وکیل، بازارچه کرمعلی، بازار حاج ملاعلی) مساجد ( مسجد جامع، مسجد قلعه و مسجد درخیز)، حسینیه ها و اماکن متبرکه معروف چون: حسینیه قلعه، حسینیه سقاخانه، حسینیه بازار و تکیه امام حسین خانوک و معروف ترین امامزاده ها و مقابر بزرگان چون: امامزاده حمزه، امامزاده عبدالله، امامزاده جعفر، آرامگاه خواجه فقیه، آرامگاه عبدالسلام زرندی، زیارتگاه پیرمراد( احمد رجب)، بقعه بهاباد، بقعه سید خانوک، بقعه پیرسبزپوش، و مقبره سلطان سید ابراهیم اشاره کرد.
وقتی سخنی از سوغات زرند به میان می آید، اوین تحفه ای که خودنمایی می کند، سوهان زرندی است که شهرت بسیار دارد، اصولاً مردم زرند از دیرباز در پختن انواع حلوا و تهیه سوهان و شیرینی های محلی دیگر شهرت داشته اند.

منبع: http://kerman.isna.ir/mainnews.php?ID=News-16820

جنایات وهابیان در کربلا و نجف و سایر بلاد عراق

جنایات وهابیان در کربلا و نجف و سایر بلاد عراق

در سالروز عید غدیر در هیجدهم ذیحجه سال 1216 هجری قمری امیر سعود بن عبد العزیز وهابی با سپاهی متشکل از بیست هزار مرد جنگی به شهر کربلا حمله ور شد.

کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائرین ایرانی و ترک و عرب بدان روی می آوردند.

«سعود» پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختی از مدافعین و ساکنین و زنان و کودکان آن نمود و برخی عدد کشته شدگان را یکصد و پنجاه هزار تن!

نوشته اند و می گویند جوی خون در کوچه های کربلا به راه افتاد و جالی این که اسم این کار را «جهاد فی سبیل الله» و مبارزه بار نشر توحید می گذارند!

  • پس وهابی ها حرم مطهر حسین بن علی علیه السلام فرزند حضرت زهرا دختر پیامبر را ویران نموده و ضریح مبارک آن حضرت را از جای خود کندند و … حبیب بن مظاهر را سوزاندند و تمام ذخائر و نفائس حرم حسینی را چپاول کرده و اسبانشان را در صحن حرم مطهر بستند و در حرم شریف قهوه دم کردند و آن چنان در حرم مطهر،فساد و ویرانی بار آوردند که فاجعه کربلا و حادثه روز حره و کردارهای بنی امیه و متوکل عباسی تکرار شد.

کربلا پس از این حادثه به وضعی درآمد که شعرا برای آن مرثیه می گفتند.وهابیها در مدت متجاوز از دوازده سال،گاه و ناگاه به شهر کربلا و اطراف و همین طور به شهر نجف حمله می کردند و غارت و کشتار می نمودند.

وقایع کربلا را بسیاری از مورخان شرق و غرب و حتی مورخان سعودی نوشته اند.می توانید به کتابهای تاریخ المملکه العربیه السعودیه،عنوان المجد فی تاریخ نجد،تاریخ العربیه السعودیه نوشته دانشمند مشرق«ناسی لیف»و مفتاح الکرامه سید جواد عاملی و کتب دیگری مراجع فرمایید.

- در نهم ماه صفر در سال 1221 شبانگاه قبل از صبح،وهابیان به نجف حمله کردند و اهالی نجف را غافلگیر نمودند حتی برخی از وهابیان از دیوار سور نجف بالا آمدند و نزدیک بود شهر نجف را متصرف شوند و حرم شریف امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تخریب نمایند که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرامات آشکار شد و معجزات روشن ظاهر گشت و از سپاهیان وهابی بسیاری کشته شدند و ناامید برگشتد.

در جمادی الثانی سال 1222 وهابیان به بیست هزار جنگجو – بلکه بیشتر- شبانه به نجف حمله کردند ولی با مقاومت مردم روبرو شدند و به شهر حله حمله کردند و سپس به کربلا حمله نمودند و این شهر را در روز روشن محاصره کردند.اهالی کربلا پشت دروازه شهر مقاومت کردند کشته ها دادند و از دشمن نیز بکشتند و سرانجام وهابیان بازگشتند و در عراق فساد و تباهی راه انداختند.

  • در شعبان و رمضان 1225 وهابیان غزه،که توانایی حمله به شهرهای نجف و کربلا را نداشتند،اطراف نجف اشرف و کربلا را احاطه کرده و راه ها را بستند و در امتداد دو فرسنگ یا بیشتر از کوفه تا کربلا زائرین را محاصره کرده بودند و زائرین امام حسین و امیرالمومنین علی علیه السلام را که از زیارت نمیه شعبان به وطن های خود باز می گشتند اموالشان را غارت نموده و به قتل می رساندند.
  • در سالهای 1345 و 1346 نیز بارها وهابیان به نواحی مختلف عراق حمله برده و قتل و غارت می کردندو گوسفندان و احشامشان را می گرفت و خودشان را هم کشتار می کردند.سرانجام کار به جایی کشید که عراقی ها به دولت انگلیس شکایت کرده و گفتند یا شما جلوی وهابیها را بگیرید و یا ما خود شخصا از خویشتن دفاع کنیم که در پایان هواپیمای لشکر عراق وهابیان را عقب راند.
  • در روز عاشورای 1425 هجری قمری وهابیان با نام گروه القاعده با انفجارهای متعدد در کربلای معلی ما بین صفوف عزاداران حسینی فاجعه کربلا را تکرار نمودند که باعث به شهادت رسیدن تعداد زیادی از عزاداران اعم از مرد و زن و بچه شد.
  • در روز 25 رجب 1426 هجری قمری مصادف با شهادت امام موسی کاظم علیه السلام وهابیان با نام گروه القاعده با پخش غداهای مسمون و ایجاد ترس و رعب و انفجارات متعدد در کاظمین ما بین صفوف عزاداران امام موسی کاظم جنایت دیگری را مرتکب شدند که باعث به شهادت رسیدن حدود 1500 نفر اعم ا ز مرد و زن و بچه شد.
  • پس از اشغال عراق توسط امریکا و متحدانش،وهابیان از این فرصت ایجاد شده توسط اربابانشان استفاده کردند و برای اقامه اعتقادات شومشان و ضربه زدن به اسلام و ایجاد تفرقه بین مسلیمن بارها و بارها مردم مظلوم عراق اعم از شیعه و سنی ما عرب و کرد،زن و مرد،بزرگ و کوچک،پیر و جوان را هدف اقدامات تروریستی خود قرار داده اند و آنها را به خاک و خون کشیده اند به حدی که قلم از ذکر آنها ناتوان و شرمسار است.

منبع:http://salaf.blogfa.com/post-60.aspx


عطر بارون

عطر بارون
                     

نمی دونم از کدام ستاره می بینی منو
چـشمـاتو می بندی و دوباره می بینی منو
پر بغضه جمعه های نا گـزیر و بی صدا
خیلی خستم باورم کن  دنیا زندونه برام
توی کوره راه چشمام عطر بارون بوی سیبی

واسه عاشقونه موندن تو همون حس غریبی
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه هر عاشق واسه زنده موندنی
می دونم هنوز اسیرم تو حصار لحظه ها
کاش می شد با یه اشاره تو آزاد می شدم
با توام که گفته بودی غصهام تموم می شن
پس کجایی که بیایی منو بگیری از خودم
ناجی ترانه ها منو به واژه ها ببر
این حقیر و به سخاوت شب و دعا ببر
نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو
چشماتو می بندی و دوباره می بینی منو
پر بغضه جمعه های نا گزیر و بی صدا
خیلی خستم باورم کن دنیا زندونه برام
توی کوره راه چشمام عطر بارون بوی سیبی
واسه عاشقونه موندن تو همون حس غریبی
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه هر عاشق واسه زنده موندنی

شاعر : سیاوش پور شیر محمد 


‌ دنیای‌ مذموم‌

معنای‌ دنیای‌ مذموم‌ 

در أخبار وارد شده‌ است‌ که‌ دنیا ملعون‌ خداست‌. در ضمن‌ وصایائی‌ که‌ حضرت‌ رسول‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ أبوذر غفاری‌ می‌کنند می‌فرمایند: یَا أَبَاذَرٍّ! إنَّ الدُّنْیَا مَلْعُونَةٌ، مَلْعُونٌ مَا فِیهَا. «ای‌ أبوذر! دنیا ملعون‌ است‌ و ملعون‌ است‌ هرچه‌ در دنیاست‌.»

در بسیاری‌ از روایات‌ مذمّت‌ دنیا شده‌ است‌؛ دوری‌ از دنیا را موجب‌ سعادت‌ و روی‌ آوردن‌ به‌ آنرا علّت‌ شقاوت‌ دانسته‌ است‌.

معنای‌ دنیا همین‌ زندگی‌ کردن‌ بر اساس‌ تخیّلات‌ و شهوات‌ و لذائذ فانیه‌، و غفلت‌ از برنام? حقیقی‌ انسانی‌ و جهالت‌ و غفلت‌ از خداست‌.

معنای‌ دنیا پیروی‌ از مکتب‌ احساس‌ و عواطف‌ حیوانی‌ و غرائز بهیمی‌ و دور بودن‌ از منطق‌ عقل‌ است‌.

این‌ معنای‌ دنیاست‌، یعنی‌ زندگی‌ پست‌ و دَنیّ، در مقابل‌ زندگی‌ عُلیا یعنی‌ حیات‌ بلندپایه‌ در سطح‌ فضائل‌ انسانی‌. و لذا در قرآن‌ مجید حیات‌ دنیا را مقابل‌ با آخرت‌ شمرده‌ است‌: یَعْلَمُونَ

ظَـ?هِرًا مِّنَ الْحَیَو"ةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَـ?فِلُونَ. 

حیات‌ آخرت‌ که‌ باطن‌ دنیاست‌، حیات‌ علیا است‌، حیات‌ انسان‌ عقلانی‌ است‌؛ ولی‌ حیات‌ دنیا که‌ حیات‌ منطق‌ احساسات‌ است‌ حیات‌ نفسانی‌ است‌.

منظور از دنیای‌ مذموم‌، زندگی‌ کردن‌ روی‌ زمین‌ و از نعمتهای‌ پروردگار منّان‌ بهره‌برداری‌ کردن‌ نیست‌.

روی‌ زمین‌ زندگی‌ کردن‌ و با عمر طولانی‌ با صحّت‌ و سلامت‌ زیست‌ نمودن‌ و در امان‌ و فراغت‌ بال‌ و آرامش‌ دل‌ و اطمینان‌ خاطر در روی‌ زمین‌ به‌ سر بردن‌ گناه‌ نیست‌.

ما به‌ اختیار خود روی‌ زمین‌ نیامده‌ایم‌ و زندگی‌ نمیکنیم‌ و به‌ اختیار خود نمی‌رویم‌؛ پس‌ این‌ آمدن‌ و رفتن‌، دنیای‌ مذموم‌ نیست‌.

زمین‌ که‌ گناه‌ نکرده‌ است‌. کوهها، آبها، آبشارها، سبزه‌ها، مناظر عجیب‌ و غریب‌ روی‌ زمین‌، باد و باران‌، و پیدایش‌ فصول‌ أربعه‌، و مناظر عجیب‌ طلوع‌ و غروب‌ خورشید، و ماه‌ و ستارگان‌ و کهکشان‌، گناه‌ نکرده‌اند.

در روی‌ زمین‌ انبیاء و ائمّه‌ و اولیای‌ خدا زندگی‌ کرده‌ و می‌کنند؛ آنها ملعون‌ نیستند، و زندگی‌ آنها روی‌ زمین‌ موجب‌ منقصت‌ و پستی‌ آنها نخواهد بود. آنها دور از رحمت‌ خدا نبوده‌ و نیستند.

منظور از دنیا زندگی‌ حیوانی‌ است‌. یعنی‌ انسانی‌ که‌ باید با دارا بودن‌ قوای‌ عقلانی‌ به‌ آخرین‌ درج? قوس‌ صعود رسیده‌ و از آخرین‌ ذرو? مدارج‌ و معارج‌ انسانیّت‌ بالا آید، زندگی‌ خود را پائین‌ آورده‌ و بر اساس‌ منطق‌ حیوان‌ زندگی‌ کند؛ و از اندیشه‌مند شدن‌ در این‌ عالم‌ عجیبِ خلقت‌، و تفکّر و تأمّل‌ در برنامه‌ و هدف‌ انسانی‌ غفلت‌ ورزیده‌، همّ و غمّ خود را خوردن‌ و آشامیدن‌ و به‌ روی‌ هم‌ جستن‌ قرار دهد، ایده‌ و آرمان‌ خود را کشتن‌ و غارت‌ کردن‌ و تعدّی‌ به‌ ضعفاء نمودن‌ قرار دهد. بر اساس‌ تخیّلات‌ واهیه‌ و آرزوهای‌ پوچ‌ که‌ محالست‌ صورت‌ واقعیّت‌ بخود بگیرد زندگی‌ خود را ترتیب‌ دهد.

 


پیامبر رحمت اسوه انسانیت

 پیامبر صلی الله علیه وآله ، اسوه و مقتدای مسلمانان  

خدای متعال به همه مسلمانان فرمان می‏دهد که پیامبر ارجمند اسلام صلی الله علیه وآله را مقتدا و سرمشق خود قرار دهند و در همه امور از او پیروی کنند:

«لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجو اللّه و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً» .(احزاب 21 ) 

(برای شما در رسول خدا نمونه و سرمشق نیکویی برای پیروی است برای آن کسی که به خدا و آخرت امیدوار است و بسیار خدا را یاد می‏کند).

و نیز می‏فرماید:

«و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا...» [حشر 7 ] .

(آنچه رسول خدا به شما می‏فرماید بگیرید و از آنچه شما را نهی می‏کند اجتناب کنید).

و می‏فرماید:

«اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول...» (نساء59 ) .

(از خدا اطاعت کنید و از رسول خدا اطاعت کنید).

و می‏فرماید:

«من یطع الرسول فقد اطاع اللّه...» (نساء 80) .

(آنکه از رسول خدا اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است).

امیر مؤمنان علی‏علیه السلام  نیز در فرازی از نهج‏البلاغه می‏فرماید:

«همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله کافی است که نمونه و سرمشق تو قرار گیرد، و راهنمای تو بر نکوهیدگی و عیبناکی دنیا و خواریها و زشتی‏های فراوان آن شود؛ چرا که هر سوی آن از او گرفته و برای غیر او گسترده شد و بر خورداری از آن ازاو بریده و زینتهایش از او دور کرده شد...».

«پس به پیامبر پاک و مطهّر خود اقتدا کن که روش او نمودار و سرمشقی است برای کسی که اقتدا جوید و تسّلایی برای کسی که تسلیت خواهد، و محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است رفتار پیامبرش را سرمشق خود سازد و به دنبال او رود. از دنیا اندکی به قدر ضروت و با سختی و مشقت می‏خورد و به آن با گوشه چشم نیز نگاه و توجّه نمی‏کرد؛ پهلوی او از همه مردم تهی‏تر و شکم او از همه خالی‏تر بود؛ دنیا به او عرضه شد و او از پذیرفتن آن سر بر تافت، دانست که خدای سبحان چیزی را دشمن می‏دارد او نیز آن را دشمن داشت، و چیزی را خوارشمرده او نیز آن‏خوار انگاشت، و چیزی را کوچک ساخته او نیز آن را کوچک دانست؛ و اگر در ما جز این نبود که آنچه خدا و رسول او دشمن داشته‏اند دوست می‏داریم و آنچه خدا و رسول او حقیر و ناچیز دانسته‏اند بزرگ و عظیم می‏پنداریم همین برای نشان دادن مخالفت ما با خدا و سرپیچی ما از فرمان الهی کافی بود! همانا آن بزرگوار صلی الله علیه وآله بر روی زمین غذا می‏خورد و همچون بردگان می‏نشست، و به‏دست خود کفش خود را پنیه می‏زد و لباس خود را وصله می‏کرد، و بر الاغ بی‏پایان سوار می‏شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‏کرد، و پرده‏ای بر در خانه او آویختند که نقشهایی داشت به یکی از زنان خود فرمود: «این پرده را از پیش چشم من دور کن که هر گاه به آن می‏نگرم دنیا و زیورهای آن را به یاد می‏آورم»؛ و با دل خود از دنیا رو گرداند، و یاد آن را در خاطر خود میراند، و دوست داشت که زینت دنیا از چشم او پنهان بماند تا زیوری از آن بر نگیرد، و دنیا را پایدار نمی‏دانست و امید ماندن در آن نداشت. و آن را از خود بیرون راند و دل از آن برکند، و دیده از آن فرو پوشاند؛ و چنین است هر کس چیزی را دشمن دارد خوش ندارد که به آن بنگرد یا نزد وی آن را یاد کنند؛ و در روش رسول خدا صلی الله علیه وآله نشانه‏هایی است که ترا به زشتیها و عیبهای دنیا راهنمایی می‏کند، چرا که او همراه با بستگان نزدیک خود در دنیا گرسنه بسر می‏برد، و با منزلت بزرگی که داشت زینتهای دنیا از او دور مانده بود.

پس بیننده با خرد خویش بنگرد که آیا خدا محمّدصلی الله علیه وآله را به این ترتیب (که از عیش و نوش دنیا به دور داشته بود) اکرام فرموده یا او را خوار و خفیف ساخته است؟!

اگر بگوید او را خوار ساخته به خدای عظیم سوگند دروغ گفته است؛ و اگر بگوید او را اکرام کرده پس باید دریابد که خداوند غیر او را خوار که دنیا را برایش گسترانده و آن را از کسی که از همه به او نزدیکتر و مقربّتر است دور داشته است!

پس باید اقتدا کننده به پیامبر خود اقتدا کند و از او پیروی نماید و پا بر جای پای او گذارد، و گرنه از بدبختی و هلاکت ایمن نخواهد بود که خدای متعال محمّد صلی الله علیه وآله را نشانه‏ای برای قیامت و بشارت دهنده به بهشت و بیم دهنده از کیفر و عذاب قرار داده است؛ از دنیا گرسنه بیرون رفت و به آخرت سالم و بی‏عیب وارد شد، تا آنگاه که از جهان رحلت کرد سنگی بر سنگی ننهاد؛ و خدا بر ما منّتی بزرگ دارد که به احسان خود او را برای ما پیشروی که از او پیروی کنیم و پیشوایی که پا بر جای پای او گذاریم قرار داده است.

به خدا سوگند بر این ردای پشمین خود چندان وصله نهادم که از وصله زننده شرمنده گشتم، و گوینده‏ای گفت: آیا آن را دور نمی‏اندازی؟! گفتم: از من دورشو که بامدادان مردم شبروان را می‏ستایند .                                                               (نهج البلاغه خطبه  160)

                                                                                                                ( سیمای آفتاب ، موسوی گرمارودی) 




میلاد نور مبارک

 

عید شما مبارک

یا مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبی علی دینک
فرا رسیدن بهارطبیعت با جلوه های زیبای خدادادی و سال نو- سال نو آوری و شکوفایی  - وبویژه  جشن  میلاد پیام آور رحمت و سعادت حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله وسلم مبارک باد !


حرمت غنا

حرمت غنا و موسیقی
بر اساس کلمات فقها و سخنان دانشمندان اسلامی غناء، آهنگ‌های طرب‌انگیز و لهو باطل است و به عبارت دیگر: غنا آهنگ‌هایی است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد می‌باشد که قوای شهوانی را در انسان تحریک می‌کند و گاه یک آهنگ هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتوای آن، به این ترتیب که اشعار عشقی و فساد‌انگیز را با آهنگ‌های مطرب بخوانند. و گاه تنها آهنگ، غنا است، به این ترتیب که اشعار پرمحتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگی بخوانند که مناسب مجالس لهو لعب است، و در هر دو صورت حرام می‌باشد برخی از مفاسد غنا عبارتند از:
الف ـ تشویق به فساد اخلاق: مجالس غنا معمولاً مرکز انواع مفاسد است و آن‌چه به این مفاسد دامن می‌زند همان غنا است.
ب ـ غافل شدن از یاد خدا: تعبیر به «لهو» که در تفسیر «غنا» در برخی از روایات اسلامی آمده، اشاره به همین حقیقت است که غنا انسان را آن چنان مست شهوات می‌کند که از یاد خدا غافل می سازد.
ج ـ غنا آثار زیانباری را بر اعصاب و روان می گذارد؛ غنا و موسیقی در حقیقت یکی از عوامل مهمّ تخدیر اعصاب و روان است و آثار زیانبار غنا و موسیقی بر اعصاب تا سرحدّ تولید جنون و بر قلب و فشار خون، و تحریکات نامطلوب پیش می‌رود1
حرمت «غنا» در آیات و روایات:
گرچه در قرآن کریم، تنها کلیات مسایل آمده و تبیین جزییات و تعیین مصداق‌های آن، به پیامبر و امامان ـ علیهم السلام ـ واگذار شده است و مراجع عظام تقلید با توجه به آیات و روایات موجود، احکام را از آن‌ها استنباط می‌کنند، ولی در خصوص «غنا» و موسیقی ، قرآن کریم در برخی آیات به آن پرداخته و مخالفت خود را با غنا و موسیقی اعلام فرموده است از جمله:
آیه‌ی اول: «ذلک و من یعظم حرمات الله خیرٌ له عند ربه واحلت لکم الانعام الاماتتلی علیکم فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور»؛2 این است ـ آن‌چه مقرر شده ـ و هر کس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن برای او نزد پروردگارش بهتر است و برای شما دام‌ها ـ چهارپایان ـ حلال شده است، مگر آن‌چه برشما خوانده می‌شود؛ پس از پلیدی بت‌ها و از گفتار باطل اجتناب ورزید».
ابن بصیر می‌گوید: از امام صادق (ع) از آیه‌ی «... فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور» سؤال کردم. امام فرمود: منظور «غنا» است.3
زید شَحّام نیز می‌گوید: از امام صادق (ع) در باره‌ی تفسیر قول زور پرسیدم، آن حضرت فرمود: منظور از قول زور، غنا است4 آیه‌ی دوم: «ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین؛5 بعضی از مردم، سخنان باطل و بیهوده می‌خرند تا مردم را از روی جهل و نادانی گمراه سازند و آیات الهی را به استهزاء گیرند، پس برای آنها عذابی خوارکننده است.6
امام صادق (ع) می‌فرماید: «غنا» از مسایلی است که خداوند متعال وعده‌ی عذاب بر آن داده است و سپس آیه‌ی 6، سوره‌ی لقمان را تلاوت فرمود7
«
لهوالحدیث» دارای معنای گسترده‌ای است که هرگونه سخن یا آهنگ‌های سرگرم‌کننده و غفلت‌زا را شامل می‌شود که موجب گمراهی و بیهودگی انسان می‌گردد، خواه از قبیل «غنا» و لحن‌ها و آهنگ‌های شهوت‌انگیز و هوس‌آلود باشد و یا سخنانی باشد که نه از طریق آهنگ، بلکه از طریق محتوا، انسان را به فساد و تباهی بکشاند8
امام صادق (ع) می‌فرماید: «مجلس «غنا» و خوانندگی لهو و باطل، مجلسی است که خدا به اهل آن نمی نگرد و این مصداق قول خداوند متعال است که می‌فرماید: «بعضی از مردم هستند که سخنان بیهوده خریداری می‌کنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند9
امام صادق (ع) می‌فرماید: «الغنا یورث النفاق»10«غنا» نفاق را به ارث می‌گذارد و در حدیث دیگری امام صادق (ع) می‌فرماید: «بیت الغناء لا تومن فیه الفجیعة و لا تجاب فیه الدعوة، و لا یدخله الملک11خانه‌ای که در آن غنا باشد، ایمن از مرگ و مصیبت دردناک نیست و دعا در آن به اجابت نمی‌رسد و فرشتگان وارد آن نمی‌شوند.
در حدیثی از جابربن‌عبدالله از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «کان ابلیس اوّل من تغنی12شیطان اوّلین کسی بود که غنا خواند.
ابن مسعود از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌کند که فرمود: «الغناء ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل13غناء روح نفاق را در قلب پرورش می‌دهد همان‌گونه که آب گیاهان را پرورش می‌دهد.
البته آهنگ‌ها و آوازهایی که از نظر محتوا (مضمون اشعار) دارای معنایی باشکوه و زیباست و از طرفی خوب و زیبا اجرا می‌شود و در عین حال تناسب و شباهتی با ساز و آوازهای مجالس لهو، عیش و عشرت و فساد، ندارد گوش دادن به این نوع آهنگ‌ها اشکال ندارد. سازها و آوازهایی که نسبت به آن‌ها شک داریم و نمی دانیم آیا از نوع «غنا» (موسیقی مبتذل) است و یا جز موسیقی‌های مجاز است، احتیاط آن است که به این‌گونه آهنگ‌ها نیز گوش داده نشود14
منبع :agahsazi.com


 


موسیقى و دلیل حرمت

 موسیقى و دلیل حرمت
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛لقمان (31)، آیه 6. «و برخى از مردم سخنان بیهوده را مى‏خرند تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند».
«موسیقى» - یا «موسیقیا» - واژه‏اى یونانى است که در فرهنگ لغت، معادل «غنا» است؛ ولى در حوزه مفاهیم دینى و اصطلاح فقه، با یکدیگر تفاوت دارد. «غنا» در اصطلاح شرعى عبارت است از: «آوازى که از حنجره آدمى بیرون آمده و در گلو چرخانده (چهچهه) شود و در شنونده حالت سرور و وجد ایجاد کند و مناسب با مجالس لهو و خوش‏گذرانى باشد». اما موسیقى به «صوت و آهنگى گفته مى‏شود که از آلات موسیقى، پدید آید». بر این اساس بین موسیقى علمى و موسیقى فقهى، عموم و خصوص مطلق است.ر.ک: امام خمینى، المکاسب المحرمة، ج‏1، ص‏224-198؛ حسینى، على، الموسیقى، ص‏16و17؛ آیت‏الله تبریزى، استفتاءات، س‏1046و1047و1048؛ آیت‏الله فاضل، جامع‏المسائل، ج‏1، س 974 و 978 و 979.
در قرآن چند آیه در این مورد نازل شده است که با توجه به بعضى از آیات قرآن و احادیث، حرمت غنا و موسیقى لهوى، به خوبى ثابت مى‏شود.رک: لقمان (31)، آیه 6؛ فرقان (25)، آیه 72؛ مؤمنون (23)، آیه 3؛ حج (22)، آیه 30؛ قصص (28)، آیه 55. افزون بر آن، تمامى فقیهان شیعى نیز بر حرمت موسیقى و غنا اتفاق نظر دارند.عده‏اى از فقیهان دین در کتب استدلالى خود و برخى از نویسندگان در نوشته‏هاى فارسى اظهار مى‏دارند که دو تن از فقیهان شیعى (فیض کاشانى و محمد باقر سبزوارى) قائل به حلیت غنا هستند؛ ولى با کمى تأمل و درنگ در کلام آنان، در خواهیم یافتکه آنان نیز در اصل حرمت غنا تردیدى ندارند و تنها در برخى ویژگى‏ها و خصوصیات با آنان اختلاف نظر دارند. ر.ک: سیدابوالقسم، خویى، مصباح الفقاهه، ج 1، باب الغناء؛ امام خمینى، المکاسب المحرمة، ج 1، باب الغناء.
با بررسى کوتاه در قرآن و روایات و سخن روان شناسان، مى‏توان موارد ذیل را از فلسفه‏هاى حرمت موسیقى دانست:
1. انسان را به فساد و فحشا گرایش مى‏دهد.در حدیثى از نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله آمده است: «الغِناءُ رُقِیَّةُ الزِّنا»؛ «غنا نردبان زنا است»: بحارالانوار، ج 76، باب 99، الغناء.
2. او را از یاد خدا غافل مى‏سازد.در آیه 6 از سوره «لقمان» یکى از عوامل گمراهى از سبیل الهى «لهو الحدیث» دانسته شده و «لهو» آن چیزى است که انسان را به خودش آنچنان مشغول کند که باعث غفلت و بازماندن از کارهاى مهم‏تر شود، و در روایات اسلامى از آن به «غنا» تفسیر شده است: وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، ابواب مایکتسب به.
3. بر روان و اعصاب، تأثیر سویى دارد.ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 24.
در زمینه غنا و موسیقى توجه به چند نکته بایسته است:
یکم. هر نوع آواز و آهنگى، حرام شمرده نمى‏شود؛ بلکه تنها آهنگ‏هاى مناسب با مجالس لهو و فساد، مشمول حرمت است و گوش دادن به آهنگ‏هایى که از این مشخصه عارى بوده و یا مشکوک به نظر مى‏رسد، اشکال ندارد.
دوم. طرب و لهو، دو واژه کلیدى است که در باب غنا و موسیقى به کار مى‏رود. «طرب» به حالت سبک وزنى و سبک عقلى گفته مى‏شود که در اثر شنیدن آواز یا آهنگ، در روان و نفس آدمى پدید مى‏آید و او را از حد اعتدال خارج مى‏کند. این امر تنها به حالت شادى اختصاص نمى‏یابد؛ بلکه ممکن است از آهنگ‏هاى غم و حزن آور نیز به دست آید.المکاسب المحرمه، ج 1، باب الغناء.
«لهو» سازگارى و هم‏نوایى آواز و آهنگ نواخته شده با مجالس فساد و خوش‏گذرانى است؛ بدین معنا که ممکن است نغمه‏اى طرب‏انگیز نباشد؛ ولى از نغمه‏هایى باشد که فقط در جلسات فاسقان و هواپرستان رایج باشدبه این آهنگ لهوى مى‏گویند و اگر از هر دو مشخصه (طرب و لهو) برخوردار باشد،به آن مطرب لهوى مى‏گویند.
تمامى مراجع تقلید، «لهوى بودن» را جزء و قید موسیقى حرام مى‏دانند؛ ولى در قید «طرب‏انگیزى» اختلاف نظر دارند.آیات عظام آیت‏الله سیستانى، آیت‏الله تبریزى، آیت‏الله وحید و آیت‏الله مکارم، موسیقى لهوى را حرام مى‏دانند؛ اگرچه طرب‏انگیز نباشد.
سوم. آلات موسیقى دو قسم است: آلات مختص حرام و آلات مشترک.
«آلات مختص» به آلاتى از موسیقى گفته مى‏شود که نوعاً در لهو و لعب به کار مى‏رود و منفعت حلالى در بر ندارد. «آلات مشترک» به آلاتى از موسیقى گفته مى‏شود که هم براى منافع مشروع و حلال به کار مى‏رود و هم براى منافع نامشروع و حرام.
استفاده از آلات مختص به هیچ وجه جایز نیست؛ ولى آلات مشترک بستگى به کیفیت نواختن آن دارد. بیشتر مراجع تقلیدآیةاللّه آیت‏الله بهجت و آیةاللّه آیت‏الله صافى، استفاده از هر نوع آلات موسیقى را حرام مى‏دانند. استفاده از آلات مشترک را به طور مطلق حرام نکرده‏اند؛ بلکه براساس کیفیت نواختن آن فتوا داده‏اند

 منبع agahsazi.com